Part28 کاندوم موزی

Background color
Font
Font size
Line height
کنار موندم تا پسر برنزه رد بشه.
_ فردا بهت زنگ میزنم بیبی

با تعجب به تهیونگ نگاه کردم که با حالتی پوکر کلمه "هرگز" رو لب زد.
با رفتن اون پسر نگاه برزخیمو به تهیونگ دوختم.
+ بگو که روی تخت انجامش ندادین!
_ همه جا انجامش دادیم
قبل از اینکه غرغرهام رو شروع کنم ادامه داد:
_ و همه جارو تمیز کردم

جیمین خنده ای کرد و از شونه های تهیونگ گرفت و اون رو از پله ها پایین برد.
- لطفا برو و تا فردا صبح پیدات نشه
_ آهههه الان سر کی خراب شم؟ هوسوک و یونگی؟ من هنوز پیشنهاد تریسامم سر جاشه هااا
+ ته!
_ خیلی خب بابا رفتم

جیمین وارد سوئیت شد و قبل از اینکه من هم داخل برم تهیونگ صدام زد.
_ چیزایی که گفتمو یادت نره!
انگشت اشاره و وسطش رو مثل قیچی از هم باز و بسته کرد که بهش توپیدم.
+ فقط گمشو

Smut Warning ❣️

در رو بستم و هوفی کشیدم.
با دیدن بالاتنه ی لخت جیمین مثل آهن ربا پشتم به در چسبید.
چطور میتونست حتی با اون شلوارک مسخره توت فرنگی انقدر جذاب و نفس گیر باشه؟
با اون تتوی لعنتی روی پهلوش...

با قدم هایی محکم به سمتم اومد و دستم رو کشید که پرت شدم داخل بغلش.
خدای من...پوست تنش چقدر داغ بود!
دست هاش رو روی باسنم گذاشت و از روی شلوارک چنگ زد.
- میخوام منو به فاک بدی

قلبم با اون حرکت و شنیدن جمله ی بی شرمانه ای که همراه با لحنی خمار ادا شده بود، شروع به تندتر تپیدن کرد.
همونطور که توی بغلش بودم عقب عقب رفت و روی تخت دو نفره ی گوشه اتاق هلم داد و بعد به طرف چمدونش رفت.
پلاستیک مشکی رنگ رو از داخلش درآورد و با پوزخند محوی بهش نگاهی انداخت.
هیجان و استرس وجودم رو ذره ذره میبلعید و من فقط میتونستم نظاره گر بازی احساسات درونم باشم.
البته بیشتر شبیه به یک طغیان یا گردباد بود تا بازی!

همونطور که با نگاهم تک تک حرکاتش رو دنبال میکردم، جعبه کاندوم و روان کننده رو از داخل پلاستیک درآورد.
- طعم موردعلاقه اتو گرفتم بیبی
هر دوتارو با نیشخند کیوتی جلوی صورتم تکون داد که خنده ام گرفت.
مطمئنا بیشتر شبیه به یک خنده عصبی بود.

جعبه و بطری کوچیک رو روی تخت پرت کرد و زانوهاش رو دوطرف پاهام روی تخت گذاشت و روی رون هام نشست.
ناخودآگاه دست هام رو دور کمرش حلقه کردم.
صورتم رو بین دست های کیوتش گرفت که باعث شد نگاهم رو از بدن خوش تراشش بردارم و به چشم هاش بدم.
- میخوای برات ساک بزنم؟

پس کِی این حجم از بی شرم بودن پارک جیمین قرار بود برام عادی بشه؟
لب پایینم رو بین دندون های بالاییم اسیر کردم و سرم رو به دوطرف تکون دادم.
بوسه ریزی روی نوک بینیم گذاشت و دوباره به چشم هام خیره شد.
- پس چجوری دوست داری؟ هوم؟

حرف های تهیونگ داخل مغزم اکو شدن...
حتی فکر کردن بهشون باعث میشد لرز خوشایندی از بدنم عبور کنه...
+ میخوام... میخوام انگشتت کنم

باور حرفی که زدم، حتی برای خودم هم مشکل بود.
بعد از ادا شدن کلمات، صدام به گوش خودم هم ناآشنا اومد...
فکر کنم مغز یک کیلوگرمیم پر از شهوت شده بود.
شاید هم پر از شخصی به نام پارک جیمین.

انگشت هاش دست از نوازش صورتم برداشتن و چشم های خمارش گرد شدن.
گمون کنم اون هم باورش نمیشد که من واقعا اون کلمات رو به زبون آورده باشم!
اون ها برای گفته شدن داخل ذهنم هم زیادی... فقط زیادی بنظر میرسیدن.

- اوه...که اینطور

بعد از این حرف، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد.
به روی تشک هل داده شدم و طی چند حرکت سریع، تیشرت و شلوارکم توسط دست های ماهر و فرز جیمین از تنم بیرون اومده و روی زمین پرتاب شدن.
حتی فرصتی برای خجالت کشیدن هم پیدا نکردم چون بلافاصله جیمینی که حالا فقط یک لباس زیر سفید به تن داشت، روی بدنم خیمه زده بود و با عطش من رو میبوسید.
طی یک حرکت آنی، با گرفتن پهلوهای جیمین اون رو زیر خودم کشوندم و دوباره شروع به بوسیدن لب های مرطوب و خوشمزه اش کردم.
- اوممم جونگکوکی
+ هوممم

دستم رو از روی سینه اش که به شدت بالا و پایین میشد رد کردم تا به لباس زیرش برسم.
قلبم داشت خودش رو پاره پوره میکرد و ازم میخواست زودتر انجامش بدم.
- عجله کن
یک نگاه به چهره نیازمندش کافی بود تا تعلل رو کنار بزارم.
همونطور که بین پاهاش نشسته بودم، لباس زیرش رو درآوردم و یه جایی پایین تخت پرت کردم.
- برای خودتم در بیار

به ندای درونم که میگفت همین الان بلند شم و فرار کنم سیلی محکمی زدم و چشم بسته لباس زیر خودم رو هم درآوردم و به ناکجاآباد پرتابش کردم.
- ببینمت، چشماتو باز کن بیبی

از ترس لرزش صدام حرفی نمیزدم و فقط کارهایی که جیمین میگفت رو بی چون و چرا انجام میدادم.
من رو آروم روی تشک انداخت و روی شکمم نشست.
- بزار بهت یاد بدم باید چیکار کنی، بهم اعتماد کن باشه؟
+ اهوم

بوسه های نرم و سطحی ای رو روی گونه هام گذاشت و به طرف گردنم رفت.
بوسه هاش کم کم به مکش های محکمی تبدیل شدن و بدنم رو سست کردن.
چنگی به کمر و موهاش زدم که گاز ریزی از نرمی گوشم گرفت.
- نگران نباش کرم پودر فول کاور همراهم دارم
بی نفس گفت و بی رحمانه پوست حساس گردنم رو بین لب هاش برد و مکید.
ناله بی جونی از بین لب هام رها شد و زانوهام رو خم کردم تا به پهلوهاش فشار بیارم.

بعد از اینکه مطمئن شد خوب همه جای گردنم رو کبود کرده، بوسه های خیسش رو به سمت ترقوه ام کشوند.
جای مک ها و گاز هاش روی گردنم میسوختن و میدونستم قراره بدتر از این رو سر بدنم بیاره.

گازی از استخون ترقوه ام گرفت که ناله ای بلندتر از قبلی از بین لب هام بیرون اومد.
- امشب میتونی هر چقدر دلت میخواد سر و صدا کنی

ناگهان نوک سینه ام رو محکم مکید که با چنگ زدن به پهلوهاش روی تخت انداختمش و روش خیمه زدم.
- آخ
از زیر کمرش بسته کاندوم رو درآورد و به کناری پرتش کرد.
- یه نفر اینجا خیلی روی سینه هاش حساسه، ها؟

با نیشخند جذابی گفت و موهای ریخته شده جلوی چشم هاش رو از روی پیشونیش کنار زد.
از روی هیجان نفس نفس میزدم و به فرشته ای که زیباییش مسحورم کرده بود خیره بودم.
بدون توجه به نگاه خمار و تاریکش، سعی کردم مثل کارهایی که باهام کرده بود رو انجام بدم.
بوسه ریزی کنج لبش گذاشتم و لب هام رو در امتداد خط فکش حرکت دادم.
خودم رو به دست غرایزم سپردم و شروع به گذاشتن بوسه های خیسی روی گردن و ترقوه اش کردم.
کف دست های گرمش روی کمرم نشستن و نوازش وار بالا و پایین شدن.

صداهای ریزی که از عمق گلوش به گوش هام میرسید، باعث میشد شجاع تر بشم و بیشتر پیش برم.
پس بدون درنگ، پوست گردنش رو مکیدم.
انقدر بین لب هام نگهش داشتم و مکیدم که صدای جیمین در اومد.
- بیبی من آبنباتت نیستم
روی مارک قرمز رنگی که ایجاد کرده بودم رو لیس کوچیکی زدم و بوسیدم.
+ خوشمزه تر از آبنباتی

نمیدونستم دارم چی میگم یا چیکار میکنم.
فقط هر چی که اون لحظه قلب و غریزه ام میگفت رو انجام میدادم.
فکر کردن به نتایج کار و حرف هام رو میتونستم به فردا صبح که این واقعیت بزرگ که با پارک جیمین خوابیدم برام یاداور شد، موکول کنم.
نقطه هدفم رو عوض کردم و سراغ اون سمت گردنش رفتم.
این بار نقطه مدنظرم رو محکم تر مکیدم و گاز کوچیکی هم ازش گرفتم.
ناله آه مانندش باعث شد احساس شعف کنم و لبخند غرور آمیزی روی لب هام ظاهر بشه.
من داشتم به پارک جیمین لذت میدادم!
و قرار بود خیلی چیزهای بیشتری هم بهش بدم...

بدون اینکه اجازه بدم دوباره من رو بچرخونه و زیر خودش بکشونه، به نوک سینه های شکلاتیش که از زمانی که لباسش رو درآورد چشمم رو گرفته بودن، حمله ور شدم.
نمیدونستم دارم درست انجامش میدم یا نه، اما بنظر نمیرسید جیمین ناراضی باشه.
نوک سینه سفت شده اش رو مکیدم و زبونم رو روش کشیدم.
همزمان پهلوش رو نوازش میکردم و با دست دیگه ام نوک سینه سمت راستش رو به بازی گرفته ام.

- اممم خوبه جونگکوکی، همینطوری ادامه بده

از سینه اش که به واسطه بزاق دهنم خیس شده بود دل کندم و به چهره گر گرفته اش خیره شدم.
لب پایینش که بین دندون هاش بود توجهم رو جلب کرد، پس بی معطلی سمت صورتش خم شدم تا یه بوسه خیس رو باهاش شروع کنم.
پاهاش رو دور پایین تنه ام حلقه کرد و با فشاری که وارد کرد به بدن داغش چسبیدم.
با کشیده شدن عضوهامون روی همدیگه و عبور یه موج لذت ناگهانی از بین بدن هامون، همزمان داخل دهن همدیگه نالیدیم.
+ فاک جیمین

از لب پایینش گاز محکمی گرفتم که صدای ناله دردمندش بین بوسه امون خیلی کمرنگ به گوشم رسید و باعث شد پوست تنم مور مور بشه.
زبونش رو روی لب هام کشید که بی درنگ از هم فاصله اشون دادم تا اجازه سرکشی به داخل دهنم رو بهش بدم.
+ امممم

چنگی به پهلوش زدم و با جرئتی که بخاطر شهوت داخل رگ هام بدست آورده بودم، دستم رو به سمت باسنش سُر دادم.
با حس نرمیش زیر دستم ناله ای کردم و چنگی بهش زدم.
دوباره و دوباره اینکار رو انجام دادم و بی طاقت بین بوسه هات و خیسمون نالیدم.
دست دیگه ام رو پایین تر بردم و دور عضو نیمه سختش که کمی بخاطر ترشح پریکام سرش خیس بود، حلقه کردم.
- آه فاک

چندبار دستم رو روی طولش بالا و پایین کردم و بخاطر کمبود اکسیژن از لب های موردعلاقه ام فاصله گرفتم.
به رویایی نگاه کردم که به حقیقت پیوسته بود.
جیمین، رویای من بود.
کسی که فکرش رو نمیکردم یک روز بتونم بدستش بیارم.
ولی حالا، در این لحظه، چهره فرشته گونه اش که از لذت جمع شده، جلوی چشم هام بود.

دوباره به لب های پُر و ورم کرده اش یورش بردم که بلافاصله دست جیمین دور عضوم حلقه شد.
آه کشیده ای از حنجره ام بیرون اومد و بدنم منقبض شد.
دستش روی طول عضو سخت شده ام لغزید و نوک انگشت هاش رگ های برآمده روی اون رو لمس کرد.
با کشیده شدن نوک عضوهامون روی همدیگه، برانگیختگی شدیدی رو داخل شکمم احساس کردم.
+ لعنتی
لب هامون با صدای شهوت انگیزی از هم جدا شدن و نفس های تندمون روی لب های هم دیگه رها شدن.

دست جیمین از روی عضوم برداشته شد تا بطری روان کننده رو از روی تخت برداره.
ناله ای بخاطر از دست دادن اون لمس داغ کردم که خنده آرومی کرد.
- صبرم تموم شد، بهتره بازی کردنو تمومش کنیم

بطری رو جلوی صورتم تکون داد که آب دهنم رو با ترس قورت دادم.
به صورت گر گرفته اش که زیر نورهایی که از پنجره به داخل میومدن میدرخشید، چشم دوختم.
با تردید بطری کوچیکی که عکس موز روش داشت رو از دستش گرفتم و نگاه گنگی بهش انداختم.
- بریزش روی انگشت هات، اول با یه انگشت شروع کن

نفس لرزونم رو فوت مانند رها کردم و سرم رو به نشونه موافقت تکون دادم.
با باز کردن در بطری، اون رو زیر بینیم گرفتم تا عطرش رو بو کنم.
+ میشه... میشه خوردش؟
جیمین بی نفس خندید و دستش رو روی گونه ام گذاشت.
- اگه بخوای چرا که نه، البته از روی سوراخم

یکم طول کشید تا منظور کثیف پشت حرفش رو متوجه بشم و به سرعت از شدت خجالت قرمز شدم.
+ فاک فاک فاک نه
خنده بلندی کرد و نیم خیز شد تا لب های نیمه بازم رو ببوسه.
- کیوت احمق

لعنتی!
من حتی نمیدونستم میشه همچین کاری رو انجام داد.
حتی فکر کردن بهش هم داشت عقلم رو از سرم میپروند.
با صدای دلچسبی بوسه امون رو تموم کرد و روی نوک بینیم رو بوسید.
- میتونیم بعدا امتحانش کنیم. برای الان، فقط انگشت های لعنتیت رو بکن داخلم

با تصور اتفاقی که قرار بود بیوفته فاکی زیر لب گرفتم و با فشاری که به سینه اش وارد کردم، مجبورش کردم دوباره دراز بکشه.

با دقت یکم لوب روی انگشت وسطم ریختم و با شک و دودلی به جیمین نگاه کردم.
پلک طولانی ای زد که از کاری که میخواستم بکنم اطمینان بیشتری حاصل کردم.
زانوش رو گرفتم و پاهاش رو از همدیگه باز کردم.
دست هاش کنار سرش افتاده بودن و با نگاه تیره اش حرکاتم رو زیر نظر گرفته بود.

برای هزارمین بار داخل اون شب بزاقم رو بلعیدم و نگاهم رو به پایین تنه اش دادم.
+ شت
گرمایی که کل وجودم رو به ناگه فرا گرفت حس کردم.
انگشتم رو به سوراخ نبض دارش نزدیک کردم و دوباره نگاهی به جیمین انداختم که سرش رو یک بار تکون داد.
انگشتم رو دور سوراخش چرخوندم و با یک نفس عمیق، یک بندش رو وارد کردم.
با ندیدن ریکشن خاصی از جیمین، به آرومی کل انگشتم رو به داخل هل دادم.
- حرکتش بده، یه انگشت درد نداره

به حرفش گوش کردم و آروم انگشتم رو جلو و عقب بردم.
حس عجیبی داشت.
گرم و لغزنده و تنگ.
لب پایینم رو گزیدم و متوجه شدم که تمام مدت بخاطر تمرکز اخمی روی پیشونیم نشسته.

- سرعتتو بیشتر کن بیبی
جیمین به آرنج دستش تکیه داد و دست دیگه اش رو بین موهام برد تا کف سرم رو با نوک انگشت هاش نوازش کنه.
سرعت حرکت انگشتم رو بیشتر کردم و به صدای شهوتناکی که ایجاد میشد گوش سپردم.

- بیشتر، انگشت دومتو اضافه کن. یکم دیگه هم لوب بریز
به قفسه سینه اش که به زیبایی بالا و پایین میشد نگاه کردم و سرم رو تکون دادم.
انگشتم رو بیرون آوردم و لوب بیشتری روی انگشت وسط و اشاره ام ریختم.
انگشت وسطم رو واردش کردم و بعد از چند ثانیه انگشت اشاره ام رو هم آروم بهش اضافه کردم.
کششی که دور انگشت هام بود مستقیم داشت روی عضوم اثر میزاشت و حس لعنتیش باعث میشد سخت تر از قبل بشم.

- عا... آه فاک
به چهره اش که از لذت جمع شده بود دقت کردم تا تک تک واکنش هاش رو زیر نظر بگیرم.
انگشت هام رو توی اون تنگی و داغی مدهوش کننده حرکت دادم.
هاله ای از رنگ قرمز رو اطراف گردن و سینه هاش میدیدم و میتونستم حدس بزنم که پوست تن خودم هم به همون اندازه از گرما و شهوت رنگ گرفته.
قطره عرقی که از روی شقیقه ام داشت سر میخورد رو با نوک انگشت گرفتم و سرعت دستم رو بیشتر کردم.
- ها... هاه فاک خمشون کن

بدون اتلاف ثانیه ای، انگشت هام رو خم کردم که ناله بلند جیمین تنم رو لرزوند و باعث تکون خوردن عضوم و ترشح پریکامش شد.
- دوباره، همونجا

به نقطه اسفنجی ای که زیر نوک انگشت هام حس میکردم ضربه ای زدم ک به ملحفه های چروک روی تخت چنگ زد.
با لذت به چهره درمونده اش نگاه کردم و انگشت هام رو درآوردم که ناله اعتراض آمیزش به گوشم رسید.
+ هیسسس الان بهت میدمش

لوب رو روی سه انگشتم ریختم و درش رو بستم.
نمیدونستم تا چه حد میتونم پیش برم و آیا جیمین میتونه هر سه انگشتم رو تحمل کنه؟
اگر یه وقت اذیتش کنم چی؟
اگر نتونم اونقدری که باید بهش لذت بدم؟
اگر براش کافی نباشم؟

افکار بی سر و تهم رو به کناری هل دادم تا تمرکزم رو روی لذت دادن به پسر بی قرار زیرم بزارم.
خودم رو نمیتونستم گول بزنم، اون افکار گوشه ای از ذهنم همچنان بهم دهن کجی میکردن.
دو انگشتم رو همزمان به داخل بردم و با حس تنگیش بدون ذره ای مکث حرکتشون دادم.
- شت شت شت همینه
انگشت سومم رو اضافه کردم که ناله دردمندش باعث شد بی حرکت انگشت هام رو داخلش نگه دارم.

+ خوبی؟ درد داری؟ میخوای ادامه ندم؟
- انقدر حرف نزن و انگشتاتو تکون بده

زیر لب غرید و چنگی به موهام زد.
با احتیاط به عقب و جلو کردن انگشت هام ادامه دادم و سعی کردم دوباره اون نقطه لذت رو پیدا کنم.
تهیونگ یک چیزهایی درموردش بهم گفته بود تا مثل یه نوب لعنتی وقتی اون نقطه رو زیر لمس هام حس کردم تعجب نکنم.
با خم کردن انگشت هام بار دیگه ناله بلند جیمین ضربان قلبم رو بالاتر برد.
با لبخند لب پایینم رو گزیدم و ضربه هام رو روی همون نقطه ادامه دادم.
+ پیدات کردم

- عاههه فاک تندتر... همونجا لعنتی... فاک
انقدر حرکات انگشت هام رو سریع کردم که دست جیمین دور مچم حلقه شد و با نفس نفس ازم خواست بایستم.
- اگه... اگه یکم دیگه ادامه بدی... قول نمیدم کام نشم. زود باش...خودتو بهم بده

انگشت هام با صدای لزجی از مقعد خیس و متورمش بیرون اومدن.
+ فاک باشه

خم شدم و با دست لرزونم بسته کاندوم رو برداشتم و یه دونه ازش بیرون آوردم.
- بیبی داری اشتباه انجامش میدی، سرش باید اون طرفی بمونه. بزار کمکت کنم. یکی دیگه بردار

کاندوم داخل دستم رو به گوشه ای پرت کردم و یکی دیگه از بسته بیرون آوردم.
فرصتی برای خجالت کشیدن نداشتم پس به جیمین کمک کردم تا اون رو روی عضوم بزاره.
البته که جلوی قرمز شدن گونه هام رو نتونستم بگیرم.
- حالا بکشش عقب... درسته آفرین

نفس آسوده ای کشیدم که جیمین از شونه هام گرفت و پشتم رو به تخت کوبید.
- بهم اعتماد کن

بوسه ای روی گونه ام گذاشت و روی زانوهاش که دوطرف پهلوهام بودن ایستاد.
لوب زیادی روی دستش ریخت و بعد انگشت هاش رو دور عضو پوشونده شده با کاندومم حلقه کرد که هیسی بخاطر سرمای اون ماده خوشبو کشیدم.
چندبار اون رو با دستش پمپ کرد و بعد جلوی ورودیش قرار داد.
یک دستش رو روی سینه خیس از عرقم گذاشت تا تعادلش رو حفظ کنه.
دست هام رو روی پهلوهاش گذاشتم و با فشار خیلی کمی که به عضوم وارد شد، نفسم برید.
سر عضوم رو داخلش برد و مکثی کرد تا نفس عمیقی بکشه.

بعد از چند ثانیه اون رو کم کم داخل خودش فرو برد و وسط هاش متوقف شد.
حس وصف ناپذیری که دور عضوم بود باعث شد گرما کل وجودم رو احاطه کنه و سرم از خوشی گیج بره.
+ عاههه فاک این...این فوق العادست

جیمین بار دیگه خودش رو بلند کرد و عضوم رو تا نوکش بیرون کشید و دوباره سریع تر از قبل کامل روش نشست.
- شت
فریادی زد که دست هام رو دور کمرش حلقه کردم.
تحمل درد کشیدنش رو نداشتم، پس صاف نشستم و شروع به بوسیدن گردن و سینه هاش کردم تا دردش کمرنگ تر بشه.
+ هیششش

صورتش رو با یک دستم قاب گرفتم و به چشم های اشکیش خیره شدم.
+ لعنتی

سرم رو جلو بردم و روی هر دو چشمش بوسه زدم.
+ خیلی دوستت دارم
گمون کنم چیزی داشت از درون کنترلم میکرد.
هیچکدوم از حرف هام دست خودم نبود.
انگار احساساتم کنترلم رو به دست گرفته بودن و توی زمین قلبم میتاختن.
نمیدونم اصلا موقعیت مناسبی رو برای گفتن این جمله انتخاب کرده بودم یا نه، اما با دیدن لبخند جیمین فهمیدم که کار درستی کردم.

دست هاش رو دور گردنم حلقه کرد و با کج کردن سرش بوسه عمیقی رو شروع کرد.
همزمان کمرش رو نوازش میکردم تا به عضوم داخل خودش عادت کنه.
اصطکاک سوزناک اما خوشایندی رو دور قسمت خصوصیم حس میکردم.

- میخوام... حرکت کنم
روی لب هام زمزمه کرد که چنگی به پهلوهاش زدم.
آروم باسنش رو بالا برد و دوباره خودش رو روی عضوم کوبید.
لب پایینم رو محکم گاز گرفتم و نفس های کشداری از راه بینیم کشیدم.
ناخن هاش داخل شونه هام فرو رفتن و لب هاش نیمه باز موندن.
حرکات آرومش رو شروع کرد که اون گرما و حس دلفریب رو دوباره داخل شکمم حس کردم.
+ لعنتی
- هولی شت... خیلی بزرگه... آه فاک

روی عضوم که به آخرین حد سخت بودن رسیده بود خودش رو بالا و پایین میکرد و لذت رو به وجود هر دومون تزریق میکرد.
به لب هاش که بخاطر بوسه هامون ورم کرده بودن خیره بودم.
آوا های شهوت انگیز لعنتی از بینشون بیرون میومدن و من رو دیوونه تر از قبل میکردن.
فاصله ای تا رسیدن به جنون نداشتم.
بی طاقت لب هاش رو داخل دهنم بردم و مک محکمی بهشون زدم.
+ همممم

دست هام رو از روی کمرش به سمت باسن نرمش سُر دادم و به هر دو لپش چنگ محکمی زدم.
- فااااک جونگکوکییی
با شنیدن اسمم از زبون پسر شیرین روی پاهام، کمرش رو گرفتم و از حرکت متوقفش کردم.
+ جیمین... جیمین
با نفس نفس به لب هام خیره بود.
نگاه نافذش تا عمق وجودم رو داشت میسوزوند.

+ بزار من انجامش بدم
روی لب های نیمه بازش زمزمه کردم و بوسه ای در جواب گرفتم.
- باشه

عضوم رو به آرومی از خودش خارج کرد که بخاطر اون احساس عجیب آهی کشیدم.
روی ملحفه های بهم ریخته دراز کشید و پاهاش رو با اغواگری ذاتیش از همدیگه باز کرد.
- بیا اینجا
+ فاک داری منو میکشی

انگشت هامون رو داخل همدیگه قفل کردم و دست هامون رو دو طرف سرش قرار دادم.
عضوم رو روی ورودی نبض دارش که دور هیچی باز و بسته میشد گذاشتم و به آرومی سرش رو واردش کردم.
- آهههه
تا آخر خودم رو وارد اون تنگی دلچسب کرم که فشاری به دست هام وارد کرد.
چنگی به باسنم زد و بی قرار و محتاج خودش رو تکون داد و بهم فهموند که میخواد حرکت کنم.
+ خیلی خوشگلی

با علاقه زمزمه کردم و ضربه عمیق اما آرومی داخلش زدم که از عمق گلوش آه کشید.
بار دیگه کمرم رو به عقب و جلو حرکت دادم تا ضربه عمیق دیگه ای بزنم و صدای ناله قشنگش رو بلند کنم.
روی صورتش خم شدم که بلافاصله لب هامون به تکاپو افتادن.
مک های محکم و پشت سر همی به لب هاش میزدم و عضوم رو آروم داخل سوراخ خیس و داغش وارد و خارج میکردم.
- اممممم تندتر جونگکوکی

بین درگیری لب ها و زبون هامون نالید و با آزاد کردن دست هاش، با ناخن هاش روی کمرم خط های دردناکی انداخت.
سوزش پشتم رو نادیده گرفتم و با لب های باز بوسه خیسی روی چونه اش گذاشتم و بعد به سمت گردن کبودش رفتم.
سرعت حرکات کمرم رو بیشتر کردم تا به فرشته ای که زیرم بود لذتی که میخواست رو تمام و کمال بدم.
با پیچش زیر دلم و حس تنگی بیش از حد دور عضوم ناله ای داخل گردنش کردم و پوستش رو بین دندون هام گرفتم.
- عاهههه فاک
+ جیمین... لعنتی

صدای بهم خوردن پوستمون و ناله های گاه و بی گاهمون توی اتاق میپیچید و حس خوبم رو دو چندان میکرد.
البته "خوب" کلمه مناسبی برای موقعیتی که توش بودم نبود.
تو لذت غرق بودم.
حسی که جیمین بهم میداد چیزی فراتر از "خوب" بود.
و من میخواستم همونطور که اون داشت بهم یه تجربه فوق العاده میداد، چندین برابرش رو بهش برگردونم.
پس سرعتم رو بیشتر کردم و انگشت هام بی هدف به ملحفه کنار سر جیمین چنگ زدن.
حس میکردم پاهام مثل ژله سست شدن و دیگه توانی برای ادامه دادن ندارم.

- من... من نزدیکم
با پیچش عجیب زیر دلم گونه جیمین رو بوسیدم و لب هام رو نزدیک گوشش بردم.
+ منم... لعنتی
گازی از نرمی گوشش گرفتم و بخاطر اون حجم از احساسات که همه اشون برام زیادی بودن، غریدم.
- جونگکوکیییی عاههه

با شنیدن ناله های بلند و پیوسته اش فهمیدم که دارم به نقطه درستی ضربه میزنم.
زیرم پیچ و تاب میخورد و بی وقفه اسمم رو صدا میزد.
با بلند کردن سرم تونستم قطره اشکی که از گوشه چشم هاش به سمت شقیقه و بعد داخل موهاش رفت رو ببینم.
+ برام بیا... جیمینی...عاه فاک

چنگی به کمرم زد و به شدت زیرم لرزید.
پاهاش رو دور کمرم حلقه کرد و با ضربه محکمی که به نقطه لذتش زدم ناله جیغ مانندی از بین لب های خیس و متورمش بیرون اومد.
دستم رو به سختی از تشک جدا کردم تا بین بدن هامون ببرم و با گرفتن عضوش به کام شدنش کمک کنم.
با دیدن چهره غرق در لذتش و طوری که سرش رو عقب انداخته بود و لبخند میزد، پیچش زیر دلم بیشتر شد.

چند ضربه دیگه داخلش زدم و با شدت داخل کاندوم به کام رسیدم.
همزمان با خالی شدنم گازی از سمت راست گردنش که توی دیدم بود گرفتم تا صدای ناله بلندم رو خفه کنم.
چشم هام سیاهی میرفت و پایین تنه ام هر از گاهی خیلی خفیف میلرزید.

عضلات منقبض شده شکم جیمین رو ماساژ دادم و همه جای صورتش بوسه های ریزی گذاشتم.
بی توجه به دم و بازدم های

You are reading the story above: TeenFic.Net