جیمین بعد از گشتن در خانه و چک کردنش نگاهی که توش بهت افتخار میکنم بود به تهیونگ انداخت و گفت:
-فکر میکردم با پول کمی که داشتی حتما یه خونه قدیمی رو بهت قالب کردن،و تا قبل از اینکه وارد خونه هم بشم نظرم همین بود !
ولی الان میگم تو محشری،،
اینجا خیلی خوب شده !
تنها مشکلش اینه که دور از شهره.
+درسته ممنونم هیونگی.
یه فکری به حال حیاط هم میکنم مرسی که یادم انداختی.
-کاری نکردم.
خب بهتره میزغذا رو بچینیم من که گرسنمه تو رو نمیدونم.
+اوکیه الان می چینم.
و بعد از این حرف تهیونگ بود که داشت میز غذا رو می چید و غذاهایی که جیمین تدارک دیده بود رو روی میز قرار میداد.
+جیمینی هیونگ بیا میز حاضره.
-اوکی دارم میام
هر دو در آرامش مشغول غذا خوردن بودن و کمتر حرفی رد و بدل میشد که صدای تلوزیون نظر هردوی آنها را به خودش جلب کرد !
تهیونگ به سمت کنترل رفت و بعد از زیاد کردن صدای تلوزيون با دقت شروع کرد به گوش دادن صدای اخبار.
-بینندگان عزیز هم اکنون با شما از شبکه ی خبری در ارتباط هستیم
همانگونه که مشاهده میکنید اجسادی نامعلوم ب تعدادی نامعلوم هر پنجشنبه شب پیدا میشود،خانواده های این افراد از بیرون رفتن این افراد از خانه می گویند.
این افراد اکثر آنها از ساعت ۹ شب به بعد خانه هایشان را ترک میکنند و این کار حداقل در ۲ الی ۳ روز هفته صورت می گرفت تا هر پنجشنبه شب غیب می شوند.
سپس جسد این افراد در مناطقی هزاران مایل دور تر از خانه هایشان پیدا میشوند
.
.
خب عزیزان من لطفا مثل همیشه به این فیک و بقیه ی فیک هام عشق بدید.
اگر فیک براتون لذت بخشه و دوستش دارید لطفا ووت و کامنت فراموش نکنید و به دوستانتون هم معرفی کنید.
ممنون از عشقی که به فیک ها میدید.
بابت نبود طولانی مدتم عذر میخوام و بعد از خرداد به طور منظم فیک ها آپ میشن🤍
-دوستدار شما ژولیت
You are reading the story above: TeenFic.Net