𝕻𝖆𝖗𝖙 𝖙𝖜𝖊𝖓𝖙𝖞 𝖊𝖎𝖌𝖍𝖙🔞

Background color
Font
Font size
Line height

دستگیره رو پایین میکشم و چشمم به صحنه‌ای میخوره که چندان دور از انتظارم نبود
هیونجین با صورت سرخ شده نیمه برهنه و با صورت و بدن عرق کرده روی تخت نشسته بود و با چشمای خون گرفته نگاهم میکرد
نفس عمیقی میکشم تا استرسم رو سرکوب کنم و یه قدم جلو میرم
_ح..حالت خوبه؟
هیونجین سریع از جا بلند شد و سمتم اومد
ناخودآگاه یه قدم عقب رفتم
با رسیدنش بهم چشمامو محکم میبندم و به هم فشارشون میدم
منتظر هر چیزی بودم جز اینکه نفس داغش رو روی پوست گردنم حس کنم و یه لحظه بعد مثل یه بچه خودش رو توی بغلم جا بده

_ه..هیون؟؟

بدون اینکه جوابم رو بده نفس عمیقی داخل گردنم کشید و سرش رو یکم بالا آورد

+ بدجور نیازت دارم

آب دهنم رو فرو دادم و دستمو بالا آوردم و روی موهاش نشوندم

_رفتی تو رات؟

ساکت سر تکون داد و دستاشو محکم تر دورم حلقه کرد
انتظار انقدر آروم بودن رو ازش نداشتم
طبیعی بود که یه آلفای توی رات انقدر ملایم و مهربون رفتار کنه؟ یا شاید هنوز وارد موجش نشده؟
نفسم رو بیرون میدم و به خودم نهیب میزنم که هر چی که هست وقت آروم بودنش رو با فکر کردن تلف نکنم
_میتونی یکم تحمل کنی تا آماده شم؟ زود میام
هیونجین نگاهی بهم انداخت و خواست چیزی بگه که انگار منصرف شد
سر تکون داد و ازم فاصله گرفت
از سرخی صورت و قطره‌های عرق درشت روی بدنش میتونستم بفهمم چقد حالش خرابه و اینکه انقدر آروم باهام رفتار کرد و بهم وقت داد چقدر انرژی ازش میبره
لبخندی بهش میزنم و بی معطلی داخل حموم میرم
نفس عمیقی میکشم تا استرسم رو آروم کنم
لعنتی فلیکس اولین بارت که نیست چرا انقدر شلوغش میکنی
پیرهن و شلوارم رو در میارم و کنار هم لبه‌ی میز دستشویی میذارم
توی آینه نگاهی به بدنم میندازم و نیشخند شیطانی میاد روی لبم
بد نیست یکم دیوونه ترش کنم نه؟
کشوی زیری روشویی رو با زدن قفلش باز میکنم و چوکر و گوشای مشکیم رو بیرون میارم
باورم نمیشد واقعا میخوام اینکارو انجام بدم اینارو یه روز فقط برای فان و کنجکاوی اینکه چه شکلی میشم گرفته بودم ولی الان میخوام برا رابطه با آلفام استفادشون کنم؟
سرمو با شدت تکون میدم تا دیگه فکر نکنم
اگه بیشتر از این بهش فکر کنم قطعا انجامش نمیدم
چوکر رو دور گردنم میبندم و گوشای گربه‌ای سیاهم رو روی موهام میذارم
توی آینه به خودم خیره میشم
واو هر چقدرم بخوام از خود راضی نباشم واقعا کیوت شدم
به آخرین وسیله‌ای که توی کشو بود نگاه میکنم
یکم زیاده روی نمیشد؟
آب دهنم رو قورت میدم و بات پلاگ رو از قسمت خزدار مشکیش برمیدارم
نفس عمیقی میکشم و کرم دستم که روی میز دستشویی بود رو روی نوک پلاگش خالی میکنم

نفسای عمیق میکشم تا خودم رو آروم کنم
انگشتم رو روی سوراخم میکشم و چشمامو میبندم
تا به حال خودم انجامش نداده بودم
نوک انگشتم رو چند بار داخل میبرم و بیرون میارم و بعد اینکه یکم ترسم ریخت انگشت وسطم رو کامل داخل میبرم و لبم رو گاز میگیرم تا صدایی ازم خارج نشه
بعد چند ثانیه که حس میکنم یکم بهش عادت کردم دومین انگشتم رو اضافه میکنم و با چند تا ضربه سعی میکنم دیواره‌های حفرم رو باز تر کنم
لعنتی واقعا درد داشت
چرا وقتی هیون انجامش میداد انقدر سخت نبود؟؟
چشمامو روی هم فشار میدم و انگشتامو بیرون میارم
نفس عمیقی میکشم و بات پلاگ رو روی ورودیم فشار میدم
با ورودش از سردیش هیسی میکشم و به سختی صاف وایمیسم
دم بلندش رو از پشت باکسر نازکم خارج میکنم و میذارم از پشتم آویزون شه
نگاهی به خودم توی آینه میندازم
از حق نگذریم عالی شدم
لبخندی میزنم و برق لب رو روی لبم میکشم
نفس عمیقی میکشم و دستگیره رو پایین میکشم
با قدمای کوتاه از دستشویی خارج میشم
هیونجین روی تخت دراز کشیده بود، ساعدش رو روی پیشونیش گذاشته بود و چشماشو بسته بود
نفس عمیقی میکشم و با قدمای لرزون سمتش میرم
باید اعتماد به نفسم رو حفظ میکردم
_نمیخوای بلند شی و به امگات توجه کنی؟
با شنیدن صدام به سرعت چشماش رو باز کرد و سمتم برگشت
با دیدن چیزی که مشخصا انتظارش رو نداشت با ابروهای بالا رفته بهم خیره شد
+تو...
لبخند مظلومانه‌ای میزنم
_ چطور شدم؟

Writer's POV:
هیونجین به سختی نفس سنگینی کشید
موجود رو به روش زیادی نفس گیر و جذاب بود
هیونجین مطمئن بود هیچ امگایی نمیتونه اینجوری توی یه لحظه همزمان انقدر سکسی و کیوت باشه
از روی تخت بلند شد و با قدمای بلند و سریع سمت امگاش رفت و با حلقه کردن دستش دور کمر باریک پسر اون رو به خودش نزدیک کرد و زیرلب غرید

+ چطوری میتونی اینکارو باهام بکنی

فلیکس با همون لبخندش در حالی که سعی میکرد استرسش تاثیری توی حالتش نذاره به چشمای خون گرفته‌ی هیونجین نگاه کرد

_مگه چیکار کردم ددی؟ پسر بدی بودم؟

نفس هیونجین توی سینه حبس شد
این موجود اغواگر حق نداشت انقدر هات باشه
با نوک انگشت پوست نرم و سفید پهلوی پسر رو لمس کرد و دستش رو به آرومی پایین برد و چنگی به لپهای نرم باسنش زد
فلیکس که انتظار حرکت یهویی رو نداشت هیسی کشید و با گذاشتن دستاش روی سینه‌ی هیونجین سعی کرد تعادلش رو حفظ کنه

هیونجین با نیشخندی به شوکه شدن امگاش نگاه کرد و به آرومی باکسرش رو پایین کشید و پلاگ رو از دم بلندش لمس کرد
+ اینو چجوری توی خودت جا کردی کوچولو؟
کی بهت اجازه داده به سوراخت دست بزنی؟

فلیکس آب دهانش رو فرو داد
_ آممم..برای تو انجامش دادم

هیونجین بالای دم خزدار رو گرفت و به آرومی بهش فشار آورد
فلیکس با حرکت پلاگ داخلش چنگی به بازوی هیونجین زد
_آخخ..هیون
هیونجین بدون متوقف کردن حدرکت دستش روی پلاگ با دست دیگش سیلی‌ای روی لپ باسن پسر خوابوند و به فروموناش اجازه‌ی پیشروی داد
_ وقتی دارم سوراخ کوچولوت رو به فاک میدم چی صدام میکنی؟؟
فلیکس با حس رایحه‌ی تند و در عین حال لذت بخش هیونجین ناله‌ای سر داد و پیشونیش رو زوی شونش تکیه داد.
فشار فرومونای جفتش و حرکت بات پلاگ داخلش نمیذاشت فکر کنه
_ن..نمیدونم
هیونجین پسر رو به سمت تخت هدایت کرد
+ آلفا یا ددی صدام میزنی امگا کوچولو فهمیدی؟
فلیکس سر تکون داد
با اسپنکی روی باسنش جیغ کوتاهی از سر شوک زد
+ از کلمات استفاده میکنیم بیبی
فلیکس رو آروم هول داد و اون رو به پشت روی تخت انداخت
بدون اینکه فرصتی بهش بده روش خیمه زد و پوست پشت گردنش رو بین لبهاش کشید
+ چرا بدن لعنتیت باید انقدر شیرین و معتاد کننده باشه؟؟

بی طاقت دستش رو سمت پایین تنه‌ی پسر برد و تو یه حرکت بات پلاگ رو بیرون کشید
فلیکس از خالی شدنش آهی کشید و به ملافه‌ی زیر دستش چنگ زد
هیونجین یه سرعت از شر شلوار و باکسر مزاحمش خلاص شد و عضوش رو روی ورودی آماده‌ی پسر فشار داد
بخاطر سیلک زیادی که از حفره‌ی پسر ترشح شده بود تمامش به راحتی واردش شد

_آههه هیو..ددییی

هیونجین با حس تنگی سوراخ پسر دور عضوش ناله‌ی عمیقی کرد و سرش رو به عقب رها کرد
بی حرکت موند تا فلیکس یکم بهش عادت کنه
بعد مدتی با صدای ضعیف امگا که بهش میگفت حرکت کنه ضربه‌‌های آرومش رو داخل حفره‌ی پسر شروع کرد
توی جهات مختلف ضربه میزد تا نقطه‌ی دلخواهش رو پیدا کنه
با جیغ بلند فلیکس و لرزیدن بدنش روی تخت نیشخندی زد
پیداش کرده بود
ضربه هاش رو محکم تر توی همون نقطه ادامه داد و صدای برخورد بدنها و ناله‌های هر دوشون بود که هارمونی قشنگی رو ایجاد میکرد
هیونجین وقتی از خلسه‌ی لذت بخشش بیرون اومد که خیسی چیزی رو روی شکمش حس کرد و فهمید پسر کوچیکتر کام شده
با چند ضربه‌ی دیگه که داخل پسر کوبید خودش رو روی باسن قرمز شده‌ی پسر خالی کرد
فلیکس لبخند کمرنگی زد
_ چطور بودم ددی؟

هیونجین در حالی که با حوله بدن امگاش رو تمیز میکرد لبخندی زد
+مثل همیشه محشری کوچولو
کارش که تموم شد کنار پسر دراز کشید و دستش رو دور کمر پسر انداخت و اونو از پشت به خودش چسبوند
+ یکم استرا...
با دیدن چشمای بسته‌ی پسر حرفش نصفه موند و ناخودآگاه لبخندی روی لباش اومد
اون امگا توی هر حالتی پرستیدنی بود
آروم پتو رو روی خودشون کشید و در حالی که پسرکش رو بین بازوهاش داشت به خواب رفت
‌.
.
.
با برخورد باریکه نوری که از لای پرده وارد میشد به چشمش از خواب پرید.
غر غر زیرلبی کرد و پتو رو کنار زد
آروم بلند شد و سعی کررد درد پشتش رو نادیده بگیره
شکمش صدای بلندی داد و با این راه لبه پسر فهموند که گرسنشه
به هیونجینی که روی تخت غرق خواب بود نگاه کرد
رات آلفا هنوز تموم نشده بود پس بهتر بود از فرصتش استفاده کنه و یکم به شکمش برسه
دور اتاق چشم چرخوند و با ندیدن لباساش آهی کشید
یادش اومد که دیشب توی حموم درشون آورده بود
بلوز مشکی هیونجین رو برداشت و بی توجه به سایزش که حتی برای خود هیون هم اورسایز بود و برای فلیکس حدودا ۳ برابرش میشد پوشید
اونقدر براش بلند بود که نیازی به شلوار نداشته باشه
آروم سمت در رفت و دستگیره رو پایین کشید
سعی کرد به بی سر صدا ترین حالت ممکن بره بیرون
با خروجش از اتاق نفس راحتی کشید
موفق شده بود بدون بیدار کردن اون آلفای هورنی از اتاق بره بیرون
آروم پایین رفت و خواست سمت آشپزخونه بره که صدایی از پشت سرش متوقفش کرد

&به پسرم خوب سرویس دادی هرزه؟ البته که یه امگای مغلوب نمیتونه پسرمو راضی کنه ولی به هر حال یه سوراخ رو که داری

فلیکس به سرعت برگشت و با دیدن زنی که به اسم مادر آلفاش میشناخت رنگ از چهرش پرید
با فهمیدن حرفی که زن زده بود سعی کرد جلوی شکستن قلبش رو بگیره

_هیونجین بالا خوابه

زن نگاه تحقیرآمیزی به فلیکس انداخت و جواب داد

& لازم نکرده تو بگی

مکث کوتاهی کرد و ادامه داد

& در هر صورت اومدم برات برای بار آخر روشن کنم
باید از زندگی پسرم گمشی بیرون
اون امگای خودشو داره و برعکس توی هرزه یه امگای خوب و اصیله

جونگین از اتاق نشیمن خارج شد و با پوزخند کنار خانم هوانگ اومد

_ خ..خود هیونجین نظر دیگه‌ای داره

خانم هوانگ پوزخندی زد

& خیلی خودتو دلخوش کردی امگا فکر میکنی چون الان باهاته یعنی میخوادت؟
تو یه امگای مغلوب بدبختی که حتی نمیتونی بهش بچه بدی
چرا باید نگهت داره؟
یه مغلوب مثل تو حتی نمیتونه تو تخت راضیش کنه

زبون فلیکس بند اومده بود
در مقابل هیونجین هیچوقت جواب کم نمیاورد و همیشه با پررویی جواب دندون شکنی بهش میداد
اما هیونجین کسی نبود که با نفرت باهاش حرف بزنه و واقعا بخواد بهش آسیب بزنه

& خوبه که میبینم خودتم باهام موافقی پس بحثی نمیمونه
زودتر باید گمشی فهمیدی هرزه؟

فلیکس با چشمای پر شده از اشک سرش رو پایین انداخت و جوابی نداد



You are reading the story above: TeenFic.Net