دستگیره رو پایین میکشم و چشمم به صحنهای میخوره که چندان دور از انتظارم نبود
هیونجین با صورت سرخ شده نیمه برهنه و با صورت و بدن عرق کرده روی تخت نشسته بود و با چشمای خون گرفته نگاهم میکرد
نفس عمیقی میکشم تا استرسم رو سرکوب کنم و یه قدم جلو میرم
_ح..حالت خوبه؟
هیونجین سریع از جا بلند شد و سمتم اومد
ناخودآگاه یه قدم عقب رفتم
با رسیدنش بهم چشمامو محکم میبندم و به هم فشارشون میدم
منتظر هر چیزی بودم جز اینکه نفس داغش رو روی پوست گردنم حس کنم و یه لحظه بعد مثل یه بچه خودش رو توی بغلم جا بده
_ه..هیون؟؟
بدون اینکه جوابم رو بده نفس عمیقی داخل گردنم کشید و سرش رو یکم بالا آورد
+ بدجور نیازت دارم
آب دهنم رو فرو دادم و دستمو بالا آوردم و روی موهاش نشوندم
_رفتی تو رات؟
ساکت سر تکون داد و دستاشو محکم تر دورم حلقه کرد
انتظار انقدر آروم بودن رو ازش نداشتم
طبیعی بود که یه آلفای توی رات انقدر ملایم و مهربون رفتار کنه؟ یا شاید هنوز وارد موجش نشده؟
نفسم رو بیرون میدم و به خودم نهیب میزنم که هر چی که هست وقت آروم بودنش رو با فکر کردن تلف نکنم
_میتونی یکم تحمل کنی تا آماده شم؟ زود میام
هیونجین نگاهی بهم انداخت و خواست چیزی بگه که انگار منصرف شد
سر تکون داد و ازم فاصله گرفت
از سرخی صورت و قطرههای عرق درشت روی بدنش میتونستم بفهمم چقد حالش خرابه و اینکه انقدر آروم باهام رفتار کرد و بهم وقت داد چقدر انرژی ازش میبره
لبخندی بهش میزنم و بی معطلی داخل حموم میرم
نفس عمیقی میکشم تا استرسم رو آروم کنم
لعنتی فلیکس اولین بارت که نیست چرا انقدر شلوغش میکنی
پیرهن و شلوارم رو در میارم و کنار هم لبهی میز دستشویی میذارم
توی آینه نگاهی به بدنم میندازم و نیشخند شیطانی میاد روی لبم
بد نیست یکم دیوونه ترش کنم نه؟
کشوی زیری روشویی رو با زدن قفلش باز میکنم و چوکر و گوشای مشکیم رو بیرون میارم
باورم نمیشد واقعا میخوام اینکارو انجام بدم اینارو یه روز فقط برای فان و کنجکاوی اینکه چه شکلی میشم گرفته بودم ولی الان میخوام برا رابطه با آلفام استفادشون کنم؟
سرمو با شدت تکون میدم تا دیگه فکر نکنم
اگه بیشتر از این بهش فکر کنم قطعا انجامش نمیدم
چوکر رو دور گردنم میبندم و گوشای گربهای سیاهم رو روی موهام میذارم
توی آینه به خودم خیره میشم
واو هر چقدرم بخوام از خود راضی نباشم واقعا کیوت شدم
به آخرین وسیلهای که توی کشو بود نگاه میکنم
یکم زیاده روی نمیشد؟
آب دهنم رو قورت میدم و بات پلاگ رو از قسمت خزدار مشکیش برمیدارم
نفس عمیقی میکشم و کرم دستم که روی میز دستشویی بود رو روی نوک پلاگش خالی میکنم
Writer's POV:
هیونجین به سختی نفس سنگینی کشید
موجود رو به روش زیادی نفس گیر و جذاب بود
هیونجین مطمئن بود هیچ امگایی نمیتونه اینجوری توی یه لحظه همزمان انقدر سکسی و کیوت باشه
از روی تخت بلند شد و با قدمای بلند و سریع سمت امگاش رفت و با حلقه کردن دستش دور کمر باریک پسر اون رو به خودش نزدیک کرد و زیرلب غرید
+ چطوری میتونی اینکارو باهام بکنی
فلیکس با همون لبخندش در حالی که سعی میکرد استرسش تاثیری توی حالتش نذاره به چشمای خون گرفتهی هیونجین نگاه کرد
_مگه چیکار کردم ددی؟ پسر بدی بودم؟
نفس هیونجین توی سینه حبس شد
این موجود اغواگر حق نداشت انقدر هات باشه
با نوک انگشت پوست نرم و سفید پهلوی پسر رو لمس کرد و دستش رو به آرومی پایین برد و چنگی به لپهای نرم باسنش زد
فلیکس که انتظار حرکت یهویی رو نداشت هیسی کشید و با گذاشتن دستاش روی سینهی هیونجین سعی کرد تعادلش رو حفظ کنه
فلیکس آب دهانش رو فرو داد
_ آممم..برای تو انجامش دادم
هیونجین بالای دم خزدار رو گرفت و به آرومی بهش فشار آورد
فلیکس با حرکت پلاگ داخلش چنگی به بازوی هیونجین زد
_آخخ..هیون
هیونجین بدون متوقف کردن حدرکت دستش روی پلاگ با دست دیگش سیلیای روی لپ باسن پسر خوابوند و به فروموناش اجازهی پیشروی داد
_ وقتی دارم سوراخ کوچولوت رو به فاک میدم چی صدام میکنی؟؟
فلیکس با حس رایحهی تند و در عین حال لذت بخش هیونجین نالهای سر داد و پیشونیش رو زوی شونش تکیه داد.
فشار فرومونای جفتش و حرکت بات پلاگ داخلش نمیذاشت فکر کنه
_ن..نمیدونم
هیونجین پسر رو به سمت تخت هدایت کرد
+ آلفا یا ددی صدام میزنی امگا کوچولو فهمیدی؟
فلیکس سر تکون داد
با اسپنکی روی باسنش جیغ کوتاهی از سر شوک زد
+ از کلمات استفاده میکنیم بیبی
فلیکس رو آروم هول داد و اون رو به پشت روی تخت انداخت
بدون اینکه فرصتی بهش بده روش خیمه زد و پوست پشت گردنش رو بین لبهاش کشید
+ چرا بدن لعنتیت باید انقدر شیرین و معتاد کننده باشه؟؟
بی طاقت دستش رو سمت پایین تنهی پسر برد و تو یه حرکت بات پلاگ رو بیرون کشید
فلیکس از خالی شدنش آهی کشید و به ملافهی زیر دستش چنگ زد
هیونجین یه سرعت از شر شلوار و باکسر مزاحمش خلاص شد و عضوش رو روی ورودی آمادهی پسر فشار داد
بخاطر سیلک زیادی که از حفرهی پسر ترشح شده بود تمامش به راحتی واردش شد
_آههه هیو..ددییی
هیونجین با حس تنگی سوراخ پسر دور عضوش نالهی عمیقی کرد و سرش رو به عقب رها کرد
بی حرکت موند تا فلیکس یکم بهش عادت کنه
بعد مدتی با صدای ضعیف امگا که بهش میگفت حرکت کنه ضربههای آرومش رو داخل حفرهی پسر شروع کرد
توی جهات مختلف ضربه میزد تا نقطهی دلخواهش رو پیدا کنه
با جیغ بلند فلیکس و لرزیدن بدنش روی تخت نیشخندی زد
پیداش کرده بود
ضربه هاش رو محکم تر توی همون نقطه ادامه داد و صدای برخورد بدنها و نالههای هر دوشون بود که هارمونی قشنگی رو ایجاد میکرد
هیونجین وقتی از خلسهی لذت بخشش بیرون اومد که خیسی چیزی رو روی شکمش حس کرد و فهمید پسر کوچیکتر کام شده
با چند ضربهی دیگه که داخل پسر کوبید خودش رو روی باسن قرمز شدهی پسر خالی کرد
فلیکس لبخند کمرنگی زد
_ چطور بودم ددی؟
&به پسرم خوب سرویس دادی هرزه؟ البته که یه امگای مغلوب نمیتونه پسرمو راضی کنه ولی به هر حال یه سوراخ رو که داری
فلیکس به سرعت برگشت و با دیدن زنی که به اسم مادر آلفاش میشناخت رنگ از چهرش پرید
با فهمیدن حرفی که زن زده بود سعی کرد جلوی شکستن قلبش رو بگیره
_هیونجین بالا خوابه
زن نگاه تحقیرآمیزی به فلیکس انداخت و جواب داد
& لازم نکرده تو بگی
مکث کوتاهی کرد و ادامه داد
& در هر صورت اومدم برات برای بار آخر روشن کنم
باید از زندگی پسرم گمشی بیرون
اون امگای خودشو داره و برعکس توی هرزه یه امگای خوب و اصیله
جونگین از اتاق نشیمن خارج شد و با پوزخند کنار خانم هوانگ اومد
_ خ..خود هیونجین نظر دیگهای داره
خانم هوانگ پوزخندی زد
& خیلی خودتو دلخوش کردی امگا فکر میکنی چون الان باهاته یعنی میخوادت؟
تو یه امگای مغلوب بدبختی که حتی نمیتونی بهش بچه بدی
چرا باید نگهت داره؟
یه مغلوب مثل تو حتی نمیتونه تو تخت راضیش کنه
زبون فلیکس بند اومده بود
در مقابل هیونجین هیچوقت جواب کم نمیاورد و همیشه با پررویی جواب دندون شکنی بهش میداد
اما هیونجین کسی نبود که با نفرت باهاش حرف بزنه و واقعا بخواد بهش آسیب بزنه
& خوبه که میبینم خودتم باهام موافقی پس بحثی نمیمونه
زودتر باید گمشی فهمیدی هرزه؟
فلیکس با چشمای پر شده از اشک سرش رو پایین انداخت و جوابی نداد
You are reading the story above: TeenFic.Net