( چپتر 37 ) 🙈

Background color
Font
Font size
Line height

.
.
.

.
.
.








شوگا آروم کلیدو توی در انداخت
و وارد شد

جییمین مثل جوجه اردک پشتش راه افتاد

با مکث آلفا
آروم سرشو از گوشه دستش کنار کشید 

با دیدن منظره جلوش
بین لباش از تعجب فاصله افتاد .....

کلی سیستم و کامپیوترای بزرگ
که هر کدوم داشتن تصویر منطقه ای از خونه ای
رو نشون میدادن جلوش بود

با چشمای گرد همه دوربینارو برسی کرد
حتی توی حموم اون طرفم دوربین وجود داشت !!!!

برگاش ریخت

نگاهش سمت دو فرد پشت سیستم چرخید
مثل ربات چشماشو بین تصاویر میچرخید و با دستاشون
تند تند چیزایی رو تایپ میکردن
مثل هکرهای حرفه ای که توی فیلما نشون میده !!!

حتی سر برنگردوندن ببینن اینایی که وارد شدن کی بودن؟!

شوگا جلو تر رفت
و با پاش کوبید به پسری که روی مبل لش کرده بود

" اینجوری حواست به هان هست ؟!

جیهوب ترسیده نیم خیز شد
" ق.ق.قربان ......آه شوگر تویی !!!

با تاسف سری برای صورت خابالودش تکون داد

" جین و نام کجان ؟!

" چمیدونم باو ....
..آها.... تو ...اتاقن ....

چپ چپ نگاهش کرد و سمت اتاقی که
اشاره کرده بود رفت ....

جیمینم باز پشتش مثل جوجه راه افتاد
توی اون مکان تاریک و ترسناک
می‌ترسید از الفاش دور بمونه گم بشه !!!

البته همه اینا بهونه بود ...مگه میشه آدم توی
یه خونه دویست متری گم بشه ؟!

شوگا در اتاق رو باز کرد

جیمین این بار  روی پنجه پاهاش ایستاد
تا از بالای شونه الفاش توی اتاقو ببینه ....
چرا الفاش باید انقدر طولی و عرضی ازش بزرگ تر می‌بود!!!

الفاش قبل  این که بزاره  کامل ببینه
سمتش برگشت
و دستشو روی چشماش گذاشت ......
پسرک
ترسیده به شونش چنگ زد  و چشماشو از دادش بست

" خودتونو جمع کنید ببینمممم
اومدین ماموریت یا تفریح ؟؟؟؟
دو روز فقط حواسم بهتون نبودددداا !!!!!

جین جعبه دستمال کاغذی سمت نام پرت کرد

" آه...باز این عزب اومد
بابا تو دیک نداری به ما چه ربطی داره
چرااا حرستو سر ما خالی میکنی
الکی حسمونو پروندی آه

جیمین نگران دست الفاشو از روی چشماش برداشت
و با چشمای درشت کیوتش نگاهش کرد
" ن..ن.نداری؟؟
آلفااا ..و..واقعا چیزیت شده ؟؟؟

با زمزمه آرومش
جین و نامجون از خنده ترکیدن

" وای ...نامم....چه بغضی کرد برای الفاش ...
گوگولیییی ...موش نخورتت ....

لبای حیمین آویزون شد ...

شوگا نگاه سردشو از اون دو نفر گرفت
و سمت جیمین برگشت

گره ابروهاش با دیدن صورت معصومش کمی باز شد ...

باید اول با اینا هماهنگ میکرد بد جیمبنو می‌آورد بینشون !
میدونست همچین اتفاقی میفته
نمی‌خواست به این زودی چشمای پاکشو آلوده کنن

آروم دستشو گرفت و سمت گوشه خلوت خونه کشید

پسرک با دیدن سکوت الفاش آروم سرشو بالا آورد
با دیدن نگاه خیرش
حرفاشو توی ذهنش مرور کرد
تازه یادش اومد چی گفته
سریع سرخ شد ...

شوگا ابروهاشو با شیطنت  بالا انداخت
و بیشتر بهش نزدیک شد

" اگر نگرانشی میتونیم باهم برسیش کنیم !؟

یکم اذیت کردنش که به جایی بر نمی‌خورد ؟!

پسر جلوش از خجالت گوجه شد و سریع سرشو برگردوند
تا نگاهش به چشمای شیطون الفاش نیفته

شوگا اروم بوسه ای روی لاله گوش سرخش گذاشت
که بدن کوچولوش لرزید ...

" پ..پس ..پس چرا ...

ابروهاش از جرعت پسر بالا رفت
آفرین...میخواست ادامه بده ؟
حرفشو کامل کرد
" پس چرا جین  گفت دیک ندارم ؟!

بیشتر سرخ شد ...
اون بچه این همه خون رو از کجاش می‌آورد توی صورتش ؟!

" چون اون کوچولو میدونست یکی توی سئول منتظرشه
از لاک خودش بیرون نمیومد ...!

نگاه براقش سمت الفاش برگشت
" پس ..پس چرا گفتی ...د..دختر زیاد دورت ..ب..بود !

ابروهاش کمی تو هم رفت
اون بچه حافظه خوبی داشت یا این توی دلش مونده بود ؟!

چشماش با یاد آوری آکادمی روی هم افتاد

" چون توی اون پادگان کوفتی آمریکا
بر اساس جنسیت ثانویه تفکیک می‌شدیم نه
جنسیت مرد و زن ...

جیمین نگران دستشو روی گونه استخونی الفاش
کشید
" بمیرم برات
....حتما....

خیلی سختی کشیدی نه ؟!

چشماش از صدای بغض دار اون بچه
باز شد
یکم دیگه اذیتش کنم  ؟!

دوباره صورتشو بهش نزدیک کرد
و توی گوشش با صدای بمش زمزمه کرد

" سختیش که حرف مردم بود ...!!!
آخه این کوچولو براشون بیدار نمیشد
پشتش زیاد حرف میزدن ..

بجای خجالت باز صورتش نگران شد
" م..میخوای بریم دکتر ؟؟؟؟

خندش گرفت
لباشو بهم فشار داد تا مشخص نشه

بیشتر به بهش نزدیک شد
و فاصلشون رو میلیمتری کرد
با صحبت کردنش لباش به پوست نرمش کشیده میشد
و لپای اون پسرو سرخ تر میکرد

" چرا دکتر ....میخوای خودت امتحان کنی ؟!

چشمای خوشگلش دوباره گرد شد

" و..ولی ولی من بلد نیستم ..
د..دکتر میتونه ..م.معایت کنه من ..من که دکتر نیستم !!!

مک آرومی به گردن سفیدش زد
" نیاز نیست کاری کنی
خودش برات از لاکش بیرون میاد ...؟

جیمین سریع نگاهشو به شلوار الفاش داد
با دیدن برجستی بزرگش
چشماش گرد شد

شوگا با ابروهای بالا رفته منتظر خجالتش بود
اما با حرفش کل معادلات ذهنیش بهم ریخت
و خون بیشتری سمت پایین تنش حرکت کرد

"....این .این که....خیلی ..بزرگه ..

حالا اگرم میخواست دیگه نمی‌تونست جلوی بزرگ شدنشو
بگیره ...

جیمین با دیدن بزرگ تر شدن اون برجستگی
سریع سرشو بلند کرد
بین لبای سرخش از تعجب فاصله افتاد
چشمای الفاش تیره و جدی شده بود ...

" ی..یونگی ..چ..چرا

چشماش  رو هم افتاد و نفس عمیق کشید
" جیمین ...برو پیش بقیه ...

پسرک ترسیده از رگای برجسته پیشونیش
دستشو روی دست مشت شدش گذاشت
" ی..یونگی ...

" جیمین تا یه بلایی سر خودم و خودت نیاوردم
بروووو پیش بقیهههه

پسرک ترسیده توی جاش پرید
سمت طرف دیگه خونه که بقیه جمع بودن رفت ...

شوگا نفس عمیقی کشید

بی حرف سمت تراس رفت
مثل این که این دفعه هم باید سیگارش
حالشو خوب میکرد ....
.
.
.
.
.
.
جیمین با خجالت نرسیده به جمع اونا
دوباره دویید سمت الفاش

داشت توی تراس سیگار می‌کشید

درمونده پاشو کوبید زمین و موهاشو از دو طرف کشید
الان چکار میکرد تنها اینجاااا...

شوگا از گوشه چشم متوجهش شد ...

آروم سمتش برگشت
و اشاره کرد بیاد پیشش....نیکوتین حالشو بهتر کرده بود ...

با خجالت دوباره دستشو روی موهاش گذاشت و کمی کشید

بی ارده پاهاش سمت الفاش کشیده شد ...
بهتر از رفتن پیش غریبه ها بود که نه ؟!
الفاش که اینجا باهاش کاری نمی‌کرد
میکرد ؟!

با سر پایین کنارش ایستاد

شوگا بی حرف جلوش قرار گرفت
با گرفتن چونه سفیدش سرشو بلند کرد

به چشمای فراریش خیره شد ....

با دیدن سیگار بین لباش
با لبای آویزون
سیگارو از بین لبای باریکش برداشت
الفاش نباید انقدر سیگار می‌کشید...!!!!
خطر ناک بود......

سر در گوم به سیگار خاموش خیره شد

یعنی چقدر خوبه که الفا همیش میکشه ؟!
قلبش فشرده شد
چرا باید به اون چیز باریک سفید حسادت میکرد !؟
چون همیشه بین لبای الفاش بود ...؟!

لحظه ای دلش خواست امتحانش کنه ...
بی ارده اونو بین لبای خودش گذاشت .....

شوگا فقط بی حرف
نگاهشو بین چشمای طوسیش میچرخوند
با دیدن چشمای منتظرش 
ابروهاشو بالا انداخت
و فندکو جلوش گرفت

پسرک ناشیانه سرشو جلوتر برد
تا آتیش سر سیگارو روشن کنه ...همین جوری بود دیگه!؟

شوگا به پسرک وقت کشیدن نداد

سیگارو از بین لباش برداشت  ...

با چشمای براق  سیگارو دنبال کرد
وقتی دوباره بین لبای باریک الفاش قرار گرفت
لباش آویزون شد .....
حسادت مثل بمب توی بدنش پخش شد

شوگا پک عمیقی به سیگارش زد
چند ثانیه به چشمای معصومش خیره شد

چرا برق حسادت توی چشماش بود !؟

بی حرف با حلقه کردن دستش دور کمر باریکش
اونو سمت خودش کشید
لباشو به لبای سرخش چسبوند  ....

جیمین  از دودی که یهو وارد ریش شد
سرفه ریزی کرد
اما شوگا بدون مکث لباشو می میکید و نمیزاشت نفس بکشه

اون بچه خیلی شیرین بود
مثل ظرف عسلی که با هر مک بیشتر خواهان طعمش میشی...

بلخره جیمین خودشو عقب کشید و سرفه ریزی کرد
حتی صورت جمع شدشم کیوت و خوردنی بود

سیگارو پرت کرد پایین
و با پیچیدن دستاش دور کمر باریکش
دوباره لباشو مکید ...
نیکوتین خالص بود اون پسر
...چرا انقدر دیر متوجهش شد ....

پلکاش از بوسه عمیق الفاش رو هم افتاد

بلند نبود همراهیش کنه  ...
اگرم بود
ضربان قلب بی جنبش اجازه حرکت بیشتر بهش نمی‌داد

پس  دستاشو دور گردن آلفا پیچید
و قدشو بلند تر کرد تا الفاش راحت تر باشه....

با چنگ یهویی که به بوتیش خورد
چشمای بستش گرد شد
ترسیده خودشو بیشتر به آلفا چسبوند
چجوری بود که همیشه از خودش به خودش پناه می‌برد؟!!!

شوگا بین بوسه لبخند ریزی زد
و بیشتر اون برجستگی های زیر دستشو لمس کرد
آنقدر نرم و خوش فرم بودن
که نمی‌خورد برای یه پسر باشن!!!
.
.
.
.

جیهوب با پوزخند کوبید روی شونه جین
" دیدی گفتم اینم بلده فقط رو نمیکنه !

آلفای بزرگ تر چشمای خستشو مالید
" خورد بچرو ...برو نجاتش بده .....

" آره دیگه...داره کل این هیفده  سالو یهو خالی میکنه
بازم خوب کنترل داره ها!!
انتظارات بیشتر داشتم نچ نچ  !!!

جین کوبید به بازوش
" وراجی بسه جیهوب...برو بیارشون ...کلی.کار داریم .....

با رفت جیهوب سمت تراس

آروم پتورو روی نامجون کشید ....

" اینم جا این که از من مراقبت کنه
خودش گرفته خوابیده ..
....دلم خوشه دوست پسر دارم ...

نامجون تکونی توی جاش خورد
بی حرف دست سفیدشو گرفت
و پشتشو بوسید ....

" دوست دارم بیب ..

قلب بی جنبش توی سینه ظربان گرفت

" فقط بلده لاس بزنه
باشه خر شدم
چند ساعت دیگه بیدارت میکنم ....

بین خواب و بیداری لبخند بزرگی زد
که چالگونه های قشنگش مشخص شد

با خاموش کردن برق
و از اتاق خارج شد ....

.
.
.
.

.
.
.
.
.
شوگا آروم کمپوت میوه رو باز کرد و جلوی جیمین
گذاشت ...

" خب ...حرکت جدید ندیدید ازش ؟!

جین برگه بزرگی روی میز گذاشت
صورتش هر سه دیگه جدی شده بود

" این نقشه خونه
اینجام اتاق مخفیشه که اسناد توش نگه میداره ...

شوگا از گوشه حواسش به جیمین بود
دستای سفیدش اروم جلو اومد
و با ریختن کمپوت توی بشقاب
چنگالی کنارش گذاشت و سمت آلفاش کشید ...

همون طور که حواسش به حرفای
جین بود
آناناس رو براش تیکه تیکه کرد و دوباره جلوش گذاشت
" بخور برات خوبه

جیهوب لباشو از خنده بهم فشار داد
یواشکی به کاناپه تکیه داد
و ازشون فیلم گرفت
این روی شوگارو مطمئنن هیشکی ندیده بود !؟؟!!...

" احتمالا ورود و خروج توی این مهمونی خیلی کنترل میشه
برای همین باید مخفیانه
وارد بشی و برگردی تا گیرت نیارن
پس
برای آوردن اسناد
هیج کمکی نمیتونیم از افراد داخل خونه
داشته باشیم ....!!!
بجز این که پنجره رو برات باز کنه و حواسش باشه
کسی به اتاق نزدیک نمیشه
تا وقتی که از اسناد رو بگیری و برگردی !؟
گفتی چقدر زمان لازم داری ؟

" سه دقیقه ....

جیمین آروم تیکه ای اناناسی بین لباش گذاشت
و از شیرین بودنش
چشماش از لذت رو هم رفت
چقدر بعد اون همه خون پمپاژ کردن
دلش یه چیز شیرین میخواست ...!

جیهوب حرفشو ادامه داد
" همه اسنادی که ثابت میکنه
این یارو توی مافیا دست داره
توی گاوصندوقه
حتی اگرم پدرخوانده اصلی نباشه
با اسنادی که میاری
میتونیم دستگیرش کنیم....!

آب میوه رو توی لیوان ریخت و جلوی جیمین
گذاشت
با جدت سرشو سمت دو آلفای جلوش بالا آورد

"این اتاق توی طبقه سومه ...
سمت باغ

یکیتون باید پایین منتظرم باشه تا برگردم تا .....
جیمین دست از جوییدن برداشت
یهو پرید وسط حرف الفاش

" م..میخوای سه طبقه رو از پنجره بری پایین ؟؟؟
میدونی چقدر خطرناکه یونگی ؟!!!

جیهوب پخی زد زیر خنده

نگاه جدی شوگا سمتش برگشت که باعث شد
خندش ساکت بشه و لباشو بهم فشار بده ....

الفا بی حرف نگاهشو به جیمین داد

پسرک سریع توی خودش جمع شد
و بیشتر به بازو عضله ایش نزدیک شد
" ب..ببخشید...

شوگا نگاهشو دوباره به جین داد
تا ادامه بده ....اصلا یادش رفت چی میخواست بگه

" جیمین کمترین توجه ها روشه
کسی که میتونه خیلی راحت
به طبقه سه بره و برامون در اتاق رو باز کنه
حتی اگرم گیرش بیارن
نمیتونن کاریش داشته باشن
چون یه تازه وارد به مافیاست !

" فردا توی جلسه خودشو نشون میده
مطمئنم هان از طمع طراحی جیمینم شده
اونو به مهمونی دعوت میکنه تا مخشو بزنه

دستاش مشت شد
" البته خیالم راحته جاشوا و هاکو و تهیونگ همراهشن
اون پیر مرد فقط میتونه بهش درخواست بده ....

" اهوم .....فقط باید یکم اموزشات رزمی ببینه
ممکنه توی راه پله ها کسی بهش حمله کنه
اگر بتونه از خودش دفاع کنه و به موقعه فرار کنه
خیلی خوبه !

شوگا سری تکون داد
" درسته ...
منظورت از این که کنترل شدید دارن چی بود ؟؟

جین و جیهوب نگاهی بهم کردن ...

با افتادن سر جیمین روی شونش
با تعجب سمتش برگشت
چطوری نشسته خوابش برده بود اون بچه ؟!
نگاهش به ساعت افتاد
حق داشت ...ساعت سه صبح بود ...

جین سریع از جاش بلند شد و سمت اشپز خونه رفت
چقدر خوب بود که از جواب دادن در رفتن
وگرنه شوگا سرشونو می‌برید...

" اتاق آخری خالیه ...
ببرش اونجا استراحت کنه

شوگا بی حرف
جسم ظریفشو روی دستاش بلند کرد
و سمت اتاق آخری حرکت کرد
جوجه رنگیش از وقت خوابش گذشته بود ‌‌‌

آروم روی تخت خوابوندش
و پتورو روش کشید

لبای سرخش بین موهای طلایی و صورت سفیدش
برق میزد

کلافه دستی توی موهاش کشید

آروم خم شد مک آرومی به هر دو لبش زد
طعم شیرین خودش با طعم آناناس ترکیب شده بود

ملافه تخت رو توی مشتش فشرد
نتونست طاقت نیاره
دوباره مک عمیقی به لباش زد
وقتی خودش نفس کم آورد عقب کشید

چشمای خمارش کمی باز شده بود
اما میدونست خواب اون بچه عمیق تر از ایناست که بیدار بشه

روی دو تا پلکای سفیدشو بوسید
سرشو توی گردنش فرو برد و رایحه گذاریش کرد
که اگر بیدار شد نترسه .....

بلخره عقب کشید

جیهوب با لبای آویزون و جشمای براق از شیطنت
دم در ایستاده بود

پوفی کشید
و با بالاتر کشیدن پتورو روی جیمین
سمتش رفت

" بخدا جیغ جیغ کنی بیدار شه
از همین پنجره پرتت میکنم پایین جیهوب...

بیشتر لباشو آویزون کرد
پاشو لوس مانند کوبید روی زمین

" یا شوگررر ‌..تو توی آکادمی منو با لگد بیدار میکردی
چرا اونو انقدر بوس کردییی من حسودیم شدد خبب !!!

شوگا آروم هولش داد تا از در فاصله بگیره

آروم درو بست
و با نیم نگاه جدی بهش
سمت جین رفت

" خود غولتو با اون بچه مقایسه میکنی ؟!

جیهوب با شیطنت دستشو روی شونش انداخت
"میگم  بچه مچه تو راه ندارین ؟!
آخه  اتیشت خیلی تنده میگمااا !!!

با صورت جمع شده
دستشو از روی شونش برداشت

"  خیلی وقته نرفتیم تمرین
فردا میگم زمین رو آماده کنن .....

صورت هر دو الفا بلافاصه جمع شد
" یاااا ...بزار یکم بدنامون استراحت کنه
تازه از آکادمی برگشتیم
مگه مازوخیسم داری شوگررر !!

تیکه از آناناس جیمین خورد

" میخوام ببینم پسرام چند مردا حلاجن ...

ابروهای جین و جیهوب
با شیطنت بالا پرید
" این یکی‌رو  هستیم....

.
.
.
.

خب خب اینم از یه پارت طولانیییییییی
بخاطر دلجویی از عزیزای من که برام کلی کامنتای قشنگ
میزارن !!
میدونستین انگیزه ادامه من فقط شمایید؟؟؟؟؟؟ 😍😍
..
بازم میگم توی چنل جویین شین
واتپد هر کی هرکیه یه روز دیدید پرید 🫠
That_man_coshay
بوس
بای
نونا دوستون داره 🙈❤️


You are reading the story above: TeenFic.Net