( ادامه چپتر 42 ) 🔞

Background color
Font
Font size
Line height

.
.
.
.

با خزیدن انگشتای سرد آلفا روی بدنش
ناله دیگه ای از بین لباش خارج شد

و با دستش به پایین کت الفاش چنگ زد

دستای قدرت مند شوگا سمت دو نقطه صورتی
بدنش رفت و فشارشون داد

با لرزیدن شدید بدن اون پسر
بین بوسه پوزخندی زد
اولین بار بودن برای اون پسر  بهش احساس غرور خاصی میداد
گرگش از خوشحالی زوزه بلندی کشید

با دستش به کمر باریکش چنگ زد
و با دست دیگه قفلی به در ..

.کسی نباید مزاحم خلوتشون میشد
حتی اگر خبر مهمی داشت ...

صدای چرخیدن کلید توی در
موهای نداشته بدنشو سیخ کرد
و از فکر اتفاقی که میخواد بیفته اسیلیک بیشتری ترشح کرد
از کی بدنش انقدر بی شرم شده بود

آلفا
گاز آرومی از لب زیریش گرفت و کمی عقب کشید
صورت قشنگش گل انداخته بود
و روی پیشونی سفیدش از عرق براق بود ...

هنوز باهاش کاری نکرده بود که انقدر از خود بی خود شده بود

دوباره لباشو به لبای سرخش چسبوند و مک محکمی زد که
ناله پسرو درآورد

دستش نوازش وارد
روی فاق شلوار پسر نشست
که بدن کوچولوشو توی بغلش لرزوند

" اینجا یکی بیدار شده ...

صورت سرخشو به گردن آلفا چسبوند
و یجورایی خودشو مخفی کرد ...

با خنده بی صدای
شروع کرد به مارک گذاشتن روی گردن سفیدی که جلوش بهش چشمک میزد ...

پسرک نفس لرزونشو بیرون داد
و سعی کرد ضربان قلبشو آروم کنه ...

الفا با یه دست سگگ کمربندشو باز کرد
و با همون سرعت دکمشو
دست دیگه امگا دور بدنش حلقه شد
و بیشتر خودشو به گرمای الفاش نزدیک کرد
چه کاهنده بی مصرفی که سر دوساعت اثرش به کل رفته بود
و رایحه هوس انگیزشو بیشتر کرده بود ...

شوگا هر دو دستشو با نوازش
از انحنای قشنگ کمرش به پایین کشید
و وارد شلوار مشکیش کرد

بدنش دوباره لرزید ..

برجستگی های زیر دستشو محکم فشار داد
و از شدت نرم بودنش چشماش رو هم رفت
اندام اون پسر نایس بود ...

با شیطنت انگشتشد روی چاک داغ باسنش کشید
که هق هق آروم پسرو درآورد
" ی..یونگی....

سوراخش نبض میزد ...
با همین لمس کوچیک چقدر از خود بی خود شده بود ....

کمی عقب رفت تا بتونه صورت سرخشو ببینه
چشمای اشکیش ضربان قلبشو تند تر کرد

با خنده بی صدای
بینی نخودی سرخشو بوسید و آروم گاز گرفت

" جانِ یونگی !

بیشتر سرخ شد
و لبای سرخشو به گردنش مالید

" ا..اینجوری صدام ..نکننن ..

گاز آرومی از شونش گرفت
" چرا ...!

" ق..قلبم ..قلبم تند میزنههه ..میترسممم ...

از شونه های لرزونش معلوم بود الفاش داره میخنده

بیشتر خودشو به بدن گرمش فشار داد

با حرکت دستای آلفا به جلو
پیرهنشو از پشت تو مشتای کوچیکش فشرد
و جیغشو توی دهنش خفه کرد 

با عذاب طول عضوشو لمس کرد ...

" چقدر خوب..بزرگ شدی کوجولو ...

هق هق آرومش باز دراومد ...
دیگه نمیدونست چجوری خجالتشو خالی کنه
از طرفی نمی‌خواست و نمیتونست از الفاش فاصله بگیره ...

با فشرده شدن کلاهک عضشو بین انگشتای قدرتمندش
نفسش گرفت

" هق ..آلفا. هق ..اینجوری هق .
اینجوری....

با حرکت یهویی و تند دستش

بی ارده جیغی کشید
و به کمرش قوص داد
تمام بدنش اون لحطه از حس لذت یلرزید
" ی..ی...یون.گی....آههه ....

قبل این که به ستاره ها نزدیک بشه و از لذت بیهوشه
شست الفاش روی سوراخ عضوش نشست
و از کام شدنش جلوگیری کرد

" ششش...یکم زود نیست ؟!

اشکاش تند تند روی گونه هاش ریخت 

" ا..اذیتم نکن ..ی ونگیی

لاله گوش سرخشو مک زد
و حرکت عذاب آورد دستشو کند کرد
" این همه این مدت تو اذیت کردی ...
یه بارم من ....

چشماش توی بغلش بسته شد

با شیفتگی به صورت گل انداخته و معصوم اشکیش خیره شد
روی گونه های خیسشو بوسید

" بهت گقته بودم وقتی گریه میکنی
چقدر خوشگل میکشی ؟!

چشمای طوسیش باز شد
لپاش با دیدن صورت الفاش بیشتر سرخ شد
و باز صورتشو توی گردنش فرو برد

نوچی کرد ...اینجوری نمیشه...

ریموتو از جیب شلوارش درآورد
و با زدن دکمش..به باز شدن اتاق استراحتش خیره شد

دوباره روی گردن سفیدش بوسه گذاشت و نفس عمیقی از عطر بدنش کشید ....بوی بچه میداد ...

با گرفتن دستش زیر پاهاش
روی دستاش بلندش کرد
و سمت تخت دو نفره رقت

در اتاق اتوماتیک با وارد شدن شوگا بسته شد

نیش خند  ریزی زد
و پسرکو  روی تخت انداخت

چشماش سریع باز شد
و جیغ آرومی کشید

بدنش بخاطر فنر قوی تخت چند بار بالا پایین رفت

شوگا بدون اجازه فرصت تحلیل به اون بچه

دو طرف پاهاشو گرفت
و شلوارشو سریع پایین کشید

جیمین جیغ بلندی از لخت شدن یه دفعه ایش کشید
که با اومدن الفاش روش خفه شد

" هر چقدرم داد بزنی کسی نمیاد نجاتت بده جیمین !

لپاش قرمز شد
بازم نگاهشو خلاف جهت چشمای الفاش چرخوند
و به ملافه سفید تخت جنگ زد

شوگا نگاهشو بین اجزای صورتش چرخوند
" پس میخوای به خجالت کشیدن ادامه بدی !
باشه خودم درستت میکنم ...

نگاهش سریع سمت الفاش برگشت
اما با لمس دوباره عضو در حال نبضش
هیس بلندی کشید
و بازم به کمرش قوص داد
" ی..ی.یون.گی..

با عذاب حلقه دستاشو شل گرفته بود
و روشو می‌مالید

" به چشمام نگاه کن ..
ببین عضو صورتیت چجوری بین دستم بزرگ میشه ؟!

چشماشو بیشتر بهم فشار داد
و با نفس نفس هق زد
میخواست بکشتش ؟؟

دست از لمس عضوش برداشت که نفس نفس پسر
آروم شد

پسرک ترسید " نکنه ...نکنه ناراحت

سریع سمت الفاش برگشت که خشک شد

بولیز تنشو درآورد بود و با اون بدن عضله ای و
جشمای تیره نگاهش می‌کرد

وقتی نگاه امگا رو دید
دستشو روی رونای تپلش گذاشت
و آروم از هم باز کرد
انقدر کیوت با چشمای گرد نگاهش می‌کرد که فراموش کرده بود
باید خجالت بکشه

پاهای سفیدشو توی شکمش جمع کرد
و به سوراخ سرخش خیره شد
مثل لبای ماهی تند تند  باز و بسته میشد
و منتظر ورود عضوش بود

از طرفی عضو سرخ و سفیدش به شکمش چسبیده بود
و سرش کام سفید رنگی ترشح می‌کرد

اون لحظه حتی پاهای کوچولو و تپلشم که توی جوراب مشکی
خیلی تو چشم بودم هات و خوردنی بود ..

بدون برداشت نگاهش از چشمای طوسیش
بوسه طولانی روی مچ تپل پاش گذاشت
که دوباره نفس پسرو تند کرد

دوباره نگاهشو به گلبرگ سرخ کوچولوش  داد که از خودش
اسیلیک ترشح می‌کرد و رو تختی رو خیس کرده بود ...

چشماش از نگاه الفاش به بدنش
سریع بسته شد
و اشکش روی گونش ریخت
الفاش چرااا انقدر داشت عذابش میداد
چرا خودشو بهش نمی‌داد ؟؟؟،،،

"...هق.. ی..یونگی ..هق ..

گاز آرومی از داخل رون نرمش گرفت که نالشو بلند کرد
" ی..یونگیییی هی ...

" .جانِ یونگی ...
بگو ...بگو چیزی رو که میخوای ؟ ..

انگشتای کیوت پاش از خجالت تو هم جمع شد
هق آرومی زد ...

" خ..خودتو .هق آلفا..هق ...خودتو میخوام هق ...

سریع پاهاشو ول کرد
که بدنش شل شده به پهلو افتاد  ...
اما هنوز از هق هق ریز نیاز میلرزید....

بدون مکث دکمه شلوارشو باز کرد

و عضو سنگیشو بیرون کشید

چند بار پمپش کرد
و دوباره روی تخت خزید ....

روی جسم ظریفش خیمه زد

دوباره پسررو به کمر خوابوند و
و بین پاهای تپل و سفیدشو فاصله داد

قبل هر کاری خم شد روی صورت گل انداخته و موهای پریشونش
و گونه های خیسشو چند بار بوسید

" چون هنوز خجالت میکشی
آلفا از خیر لبای سرخت می‌گذرم ...

عضو سخت شدشو بین چاک باسن پنبه ایش
گذاشت و با اسیلیکش خیسش کرد

" اما منتظر اون روز که تو چشمام خیره بشی
و برام بخوری میمونم پارک جیمین ...

بین چشمای خمار و اشکیشو فاصله داد

" ا..آلفا ..هق ...میخوامت ...

همین جمله برای شکستن سد کنترلش کافی بود

آروم کلاهک عضوشو روی وردی خیسش گذاشت

و برای پرت کردن حواسش شروع کرد
به مک زدن نوک سینه سرخش ...

ناله تحریک کننده ای از بین لبای بستش خارج شد
که با فرو رفتن عضو داخلش کشدار شد

مک محکمی به سینه زد ..
و دوباره کنار گوشش با صدای بمش زمزمه کرد
" و همین طور منتظر روزی که نیپلای سرخت
ازشون شیر بیرون بیاد ...

بدنش از لذت لرزید
و با فرو رفتن بیشتر عضو
به بدن عضله ای الفاش چنگ آرومی زد
حتی اون لحظه حواسش بود آلفای عزیزش آسیب نمبینه

تند تند روی صورت جمع شده از دردو بوسید
و مک سریعی به لباش زد

بدن کوچولوشو از لذت میلرزید و تا مرز کام شدن فاصله ای نداشت
البته اگر انگشت مزاحم الفاش روی سوراخش نبود ...

صبرش تموم شد
بین درد و لذت
چشمای تارشو باز کرد
و به وصورت الفاش که میلی متری باهاش فاصله داشت
خیره شد
" خ...خیلی هق ..ب.بزرگه ...

با احساس بزرگ تر شدن سایزش عضو داخلش
چشما اشکیش با کیوتی گرد شد و سرشو به چو و راست تکون داد

" ب..بزرگ تر شد هق ..الفااا ...

خندش گرفت
لیسی به لب باد کرده و سرخش زد
" وقتی هیفده سال بهش دست نزنی
اینجوری میشه.....

هیسی از گرمای داخل اون بچه کشید
دلش می‌خواست
بدون توجه بهش کمرشو با قدرت تکون بده و
شاهد رد خون و کام ریخته شده از سوراخش باشه
اما...گناه داشت...جیمین کوچولوش اولین بار بود که داشت امتحان می‌کرد.....

بی قرار سرشو به چپ و راست تکون داد
" ت..تموم شد هق ؟!

شوگا نگاهی به عضوش کرد
چجوری بهش میگفت هنوز نصفش مونده

سوراخ کوچولوش تا آخرین حد
کش اومده بود و دیگه خبری از چینای دورش نبود ...

آروم عقب کشید و برای بار دوم بیشتر داخلش کرد

لبای سرخش برای اکسیژن بیشتر باز شد و بدنش از شدت لذت لرزید....

با دوباره ضربه نقطه حساسشو پیدا کرد
لباش با بد جنسی بالا رفت

" حالا ببین باهات چکار میکنم .....

وقت تحلیل جملشو به جیمین نداد
ضربه های سریعشو شروع کرد و با هر ضربه مقدار بیشتری واردش می‌کرد....

با اولین ظربه به نقطه حساسش جیغ بلندی کشید
و به کمرش بیشتر قوص داد برای حس الفاش
متوجه میشد با هر ضربه الفاش بزرگ و بزرگ تر میشه
اما دلیلشو نمیفهمید

با گریه سرشو به دو طرف تکون داد
دیگه نمی‌تونست خودشو کنترل کنه

شوگا متوجه شد ...
بدون دست زدن ...به عضو سرخ و سفیدش خیر شد
" بیا جیمین ....برای الفات بیاد پسر ...یالااا...

جیغ آرومی زد و رونای تپلش از لذت لرزید
با پاچیده شدت کامش روی شکم پنبه ایش
خنده آرومی کرد
و به کمک عضو بیچارش رفت تا با پمپ کردن راحت تر کامشو بیرون بریزه....

آلفا بدون مکث حرفت کمرشو سریع تر کرد و از ضربه های محکمش هر دو روی تخت بالا پایین میشدن ...

متوجه سخت شدن دوباره اون عضو ابنباتی شد
چرا یه پسر باید همه چیش انقدر خوردنی
و بامزه باشه ؟!

سیلی محکمی به بوتی سفیدش زد
که مثل ژله لرزید و سریع سرخ شد ...
که البته ناله بلند جیمینم به همراه داشت
پس خوشش میموند ....

" نگام کن جیمین ...
ببین محل اتصالمون رو !

اگر حرفمو گوش ندی تنبیه میشی ...

دلش می‌خواست تا فردا به اون حجم تپل و سکسی
سیلی بزنه و شاهد لرزیدنش باشه ....
اما هنوز زود بود ...فعلا وقت داشتن ...

پسرک با زور چشمای خمارشو باز کرد
و با دیدن بدن عرق افتاده و عضله ای الفاش
دوباره سریع رو هم گذاشت

و لباشو گاز گرفت

با خالی شدن یه دفعه ایش
از لذتی که داشت به سطح می‌رسید
پایین اومد

سریع چشمای اشکیشو باز کرد
" ا..الفااااااا هق نهههه ...

" چشماتو نبند  .....گفتم که تنبیه میشی ..

سیلی محکمی روی باسن تپلش زد که بدنش به بالا پرید

" ن..نمی‌بندم هق ..یون ...هق خواهش....میکنم

بیشتر اذیتش نکرد ...

دوباره عضوشو داخل فرو برد که صورتش از درد جمع شد
و چشماشو بست
با برخورد دقیق و طولانی الفا به نقطه
حساسش نفسش گرفت
روی تخت ووول خورد
و بلخره جیغ بلندی از بین لباش خارج شد
" نمیبندمممممم ...هق ...

سنگینی بدنشو روی ساعدش انداخت
و ضربات محکمشو شروع کرد

دست جیمین سریع دور گردنش حلقه شد
و پاهای کوچولوشو دور کمرش حلقه کرد
امگاش می‌ترسید باز الفاش عقب بکشه

لباشو به چشمای اشکیش رسوندو روشو بوسید
" دیگه خجالت نمیکشی ...فهمیدی ؟!

تند تند سرشو بالا پایین کرد و هق زد

چیزی تا مرز ترکیدن دوباره فاصله نداشت

الفاشم متوجه شد
ضرباتش محکم تر و نا منظم شد

بلخره با احساس نزدیکی
عضو پسرو بین دستاش گرفت و فشار داد
که اخرش دراومد
" با هم جیمین ....همیشه با الفات کام میشی ..فهمیدی؟

بازم تند تند سرشو بالا پایین کرد
و با احساس هجوم مایغ داغی داخِش
خودشم  خالی شد
و بی حال چشماشو بست ...

شوگا بدون عقب کشیدن
گردن براقشو بوسید
و عرق روی پیشونی پسرشو پاک کرد

" خوبی ؟

سرسو آروم بالا پایین  کرد

و دستشو نوازش وارد وارد موهای لخت الفاش برد ...
هیچ وقت ...توی این همه سال ...همچین لذتی رک احساس نکرده بود ...وقتی هیتش شدید بود مجبور میشد خودش
دست بکار بشه و بجز خالی شدن هیچ لذتی نبرد
اما این حس ....
دلش می‌خواست بار ها و بار ها تجربش کنه

لپاش حتی با فکر بهشم داغ شد
الان فقط میخواست بخوابه
بعدانم میتونست به فکر ریکشنش جلوی الفاش بعد این همه
اتفاق باشه ....

آروم ازش بیرون کشید
که سوراخ سرخش به سرعت جمع شد
و کمی کام سفیدشو بیرون داد

" آفرین پسر ...نگهش دار ...جاش همونجاست ...

بوسه نرمی روی سوراخش گذاشت
که با باز و بسته شدنش
کام بیشتری بیرون داد

خندش گرفت ...حتی سوراخشم حرف گوش نکن بود ...

نگاهش به چهره آرومش افتاد
محال بود اگر بیدار بود همین جور لخت
روی تخت میموند ...

" پس خسته شدی عروسک ...

دستمالی برداشت
و با پاک کردن شکمش از کام اونو توی سطل پرت کرد

باز نگاهش به سوراخش افتاد
با هر نبضش  کام بیشتری بیرون میریخت

آروم پاهای سفیدشو بالا آورد و ملافه کثیف شده رو از زیرش برداشت

فقط..فقط ...برای مطمئن شدن از کثیف نشون دوباره ملافه دوم
( کثیفم بشه فدای سرش)
دستمالی توی سوراخ نیمه بازش فرو برد
و کنارش زمزمه کرد
" مگه نگفتم نگهش دار ...

پسرک از سرما توی خودش جمع شد و با تکون خوردنش
بوتی سرخ شدش از رد دستش لرزید

سیب گلوش بالا پایین رفت
و گرگش برای تصاحب دوباره اون بدن روی پاهاش ایستاد

خودشو کنترل کرد
و با کشیدن پتو طلایی سفید روی بدنش
خودشو محروم کرد

" این تازه شروعش بود بچه...

‌.
.
.


You are reading the story above: TeenFic.Net