از زبان بورا :
امروز اولين كنسرتشون رو تو لندن داشتن هنوزم فكرم درگيره واقعا چرا بعد از اون روز من وقتي تهيونگ رو مي بينم قلبم تند تند مي زنه چرا اون لحظه حس خواستن دارم حس خواستن تهيونگ رو ولي نه نميشه اون معروفه و من عاه اين حس خيلي چرته ،امروز به خاطر كنسرت حسابي سرمون شلوغه ولي نه برا ما آهنگ سازا امروزمون آزاده به به امروز بايد به خواهرم يه زنگ بزنم
بوق بوق بوق بوق
*ازت متنفرررررررم
+سابرينا ؟!؟! چي شده ؟!
*متنفرررررم ،تو زندگيمو خرااااب كردي ازت متنفررررررم
+ساب...رينا ؟!چته تو ؟! م...من چي كار كردم م..گه؟!؟
*خفه شوووووووووووووو ،تولندن خوش بگذرون شوهره منو اغفال كن ،برگرد پشتت رو نگاه كن
بوق بوق بوق
قطع كرد و برگشتم پستم كه ديدم سابرينا از عصبانيت دود از سرش بلند ميشد (🤬 ايموجي كه عصبي باشه از سرش دود بياد پيدا نكردم 😅)
*دختره هرزههههههههه تو مي خواستي خودت رو بندازي بهش ولي اون داره آب خنك ميخوره هرزهههههه آشغال از هركسي انتظار داشتم ولي از تو نهههه تازه شنيدم الان تو كاره تهيونگي يكي از اعضاي بي تي اس
آره ديگه از اون پدر چنين دختري هم از آب مياد ديگه بعد از تهيونگ كيه ؟! ببينم جانگ كوك ! يا جيمين كدوم يكيشون ؟! هااااااا؟!صبر كن ببينم تو شب ها كه تو هرزه خونه كار نمي كني ؟! هاااا؟! ببينم اصلا دختري ؟!
از عصبانيت نمي دونستم چي كار كنم اون هر چي از دهنش در ميومد بهم مي گفت ديگه صبرم تموم شد وداد زدم
+خفهههههههههههه شووووووووو عوضيييييي شوهر عزيز تر از جانت بود كه ممنوع الخروجت كرد تازه به غير از تو١٠٠ تا كه چه عرض كنم بيشتر دختر زيرشه ولي تو اينارو نمي دوني مي خواست منم يكي ازاونا بكنه كه تهيونگ نزاشت حالا تمام حرفات رو پس بگير در ضمن پدر هردومون يكيه اگه من جنده باشم توهم دست كمي از من نداري
ديگه نزاشتم حرفي بزنه و اونجا رو ترك كردم خوشبختانه يئون همون دوروبرا بود روصورتم سيلي زدم كه حال و هوام عوض شه وبعد رقتم پيشه يئون
+سلااااااام ،چه عجب ما تورو ديديم
You are reading the story above: TeenFic.Net