دو هفته از اون روز لعنتی میگذشت
نمیدونم چجوری میتونم افتضاح بودن این دو هفته رو با کلمات بیان کنم
عکسی که توی همهی واحدای دانشگاه ازم پخش شده بود حتی سانسور هم نداشت
حتی از نمای پشتم نبود که بتونم یکم آرومتر باشم
یه افتضاح واقعی بود
هر روز با ترس اینکه خانوادم چیزی بفهمن بیدار میشدم و هر بار که خدمتکار صدام میزد و میگفت مادر پدرم باهام کار دارن خودم رو برای کتکا و تحقیراشون آماده میکردم
اگه بفهمن مطمئنا حتی دیگه نمیذارن درس بخونم و زودتر مجبور به ازدواجم میکنن
توی دانشگاه هم که بدتر از همه
هر قدمی که برمیداشتم ۴ تا تیکه از هر کی که رد میشد میشنیدم
حتی سونگمین هم کلافه شده بود اما حتی یه دقیقه هم تنهام نمیذاشت و همیشه پیشم بود
هر بار که کسی بهم تیکه مینداخت دستم رو آروم فشار میداد
انگار که میخواست بگه نگران نباش من پیشتم
اون هوانگ هیونجین لعنتی هم کم کاری نکرده بود و هر دفعه با نگاهای تمسخر آمیزش روانیم میکرد
هر جور شده باید تلافیش رو سرش در بیارم
جشن مدرسه فردا بود و دیده بودم که از یه دختر آلفا برای همراهی دعوت کرده بود
برام فرصت خوبی میشد
با فکر کردن به نقشه ای که تو یه هفتهی گذشته کشیده بودم نیشخندی میاد رو لبم
...
به کوه لباسای رو تخت نگاه میکنم و رو به سونگمین غر میزنم
_هیچی نیست بپوشمممم
اینا به اندازه کافی هات نیستننن
باید چشای اون هیونجین آشغال در بیاد با دیدنمممم
پوف کلافه ای کشید و لباسایی که تو دستش ریخته بودمو پرت کرد سمتم که مستقیم با صورتم برخورد کردن
_یاااا چیک....
+خفه شو صداتو نشنوم
سریع یکی از همونارو وردار دو ساعته داری یه لباس میپوشی
هر کدومو بپوشی فرقی نداره با گونی برنج فرقی نداری خب؟؟؟
با دلخوری غر غر میکنم و زیرلب بد و بیراه میگم
دو تا از لباسایی که دستم بود رو جدا میکنم و بقیه رو پرت میکنم روی تخت
پیرهن مشکی که جلوش فقط با یه دکمه بسته میشد
_خب کدوم؟؟
پوکر فیس نگاهم کرد
+ میخوای هیونجین رو اغوا کنی یا منو مجبور کنی کل شب از لای آلفاها جمعت کنم؟
چشم میچرخونم و اون دوتا رو هم کنار بقیه لبای روی تخت میندازم
سونگمین نفس عمیقی کشید و بلوز آستین کوتاه سفیدی از روی تخت برداشت و سمتم گرفت و قبل اینکه حرف بزنم دو تا آستین توری قرمز هم پرت کرد تو صورتم
+ اینارو بپوش بیا وقت نداریم
بیخیال غر زدن میشم و سریع لباسمو در میارم که صدای دادش بلند شد
+یاااا منظورم جلو من نبوددد
نیشخند میزنم و آستینارو میپوشم
_چیه نمیتونی جلو این همه جذابیت مقاومت کنی بتا؟
چشم چرخوند و پشتشو بهم کرد
+همه مثل تو هورنی و منحرف تشریف ندارن بعضیامون خجالت سرمون میشه
بلوزم رو میپوشم و بی توجه بهش میشینم جلوی آینه و مشغول کشیدن یه خط چشم نازک و خوشگل برای چشمام میشم
اون هوانگ هیونجین لعنتی رو امشب سر جاش میشونم
بعد این که سونگمین موهام رو درست کرد و آرایشم رو بدون پوشوندن کک و مکام تکمیل کرد میریم بیرون
خداروشکر خانوادم پیداشون نبود و مجبور نبودم تحقیراشون رو جلوی سونگمین بشنوم
اگه مامانم الان منو میدید مطمئن بودم عین همین جملهها رو میگفت:《 امگای هرزهی لعنتی!! داره میره آلفاها رو اغوا کنه دو روز دیگه با شکم جلو اومده بیای اینجا خودت و تولتو با هم میکشم! چه گناهی کردم که پسرم یه هرزهی لعنتی شد آخه؟》
فکرشون رو از سرم بیرون میکنم و سوار ماشین میشم تا بریم
پدرم اجازه نمیداد رانندگی یاد بگیرم و از اونجایی که دلم نمیخواست با رانندهی بتای هیزش برم سونگمین رانندگی می کرد
...
از ماشین پیاده میشم و اطراف رو آنالیز میکنم
تنها فرقی که مدرسه با روز قبل کرده بود تزیینات مسخره و رنگ و رو رفتهی روز دیوار هایی بودن که از نوار ها و ریسه های روشون هم بی رنگ تر بودن و با یه نگاه بهشون میتونستی بفهمی حداقل ۲۰ سالی هست تمیز نشدن
چشم میچرخونم
الان چه وقت دقت به دیوار بود اخه
با دیدن لباسای همکلاسیام خداروشکر میکنم که خانوادم حداقل بخاطر آبروشون هم که شده میذاشتن لباس درست حسابی بپوشم وگرنه معلوم نبود چجوری سوژشون میشدم
همونجور که چشمم بین بچه ها میگشت بالاخره هدفم رو پیدا میکنم
پوزخندی میزنم و تیپش رو برانداز میکنم
یه پیرهن سفید پوشیده بود که آستانای بالا زدش رگای دستاش رو با خودنمایی به نمایش گذاشته بودن
گردنبند مشکی و زنجیری دور گردنش بود که از دور به خوبی جلب توجه میکردن و موهاش..انگار یکم کوتاه کرده بود ولی از جذابیتش کم که نکرده بود هیچ حتی بنظر هات تر میرسید ( البته ما جونمون به موهای هیونجین وصله😂😔 خداروشکر الان بلند شده🥺)
باید اعتراف کنم واقعا جذابه
حیف که گند ترین اخلاق دنیا رو داره
باید بفرستمش یکم پیش چانگبین آدم بودن رو یاد بگیره
نگاهی به سونگمین میندازم
_پس یادت نره
وقتی رفتم جلو بیار مشروبارو خب؟
سر تکون داد و چشم غره رفت
+حدود هزار بار گفتی فهمیدم دیگه
سر تکون میدم و میرم بین جمعیت
یکم که گذشت سر و وضعم رو مرتب کردم و سمت هیونجین که حالا با رفتن دوستاش برای رقص تنها شده بود میرم
_ جناب هوانگ بلد نیستن برقصن؟ یا شایدم بخاطر اخلاق قشنگشون همراه گیر نیاوردن؟
بدون پایین آوردن سرش نگاهم کرد که از حالت نگاهش ناخودآگاه بدنم منقبض میشه
+ فوضولیش به تو نیومده جوجه کوچولو
با شنیدن اسمی که صدام زده بود اخم میکنم
_ مهربونی بهت نیومده هوانگ میخواستم بگم اگه هیچ کس حاضر نیست سمتت بیاد چن دقه اخلاق گندتو تحمل میکنم و باهات میرقصم
+چرا من باید بخوام با ت...
سینی شراب جلومون میاد و تو دلم سونگمین رو بخاطر وقت شناسیش ماچ میکنم چون واقعا بعد تموم کردن این جملش حرفی نداشتم بزنم
هیونجین نمیخوامی گفت که سریع گفتم
_ چیه میترسی مست شی؟ انقد ظرفیتت پایینه ینی؟
چشم چرخوند و یه جام برداشت
+ خیلی حرف میزنیا کی میترسه؟ من؟ اونی که باید بترسه تویی امگا کوچولو
پوزخند میزنم
_ من از تو بترسم؟ انقد خودتو دست بالا میگیری؟
شونه بالا انداخت و شاتشو سر کشید و بدون اینکه تغییری تو حالتش بده
+ آخرش میبینیم کی باید از کی بترسه
سعی میکنم تعجبم رو نشون ندم و یه جواب خوب بهش بدم اما چیزی به ذهنم نمیرسه
همین الان یه شات جین* خورد و هیچی؟؟؟؟
با چشم دنبال سونگمین میگردم بلکه بفهمه
این یارو غول بیابونی ای چیزیه؟
چرا هیچ واکنشی به اون لعنتی نشون نداد نکنه سونگمین اشتباهی آورده بود
+خب کوچولو داشتی میگفتی
سمتش برمیگردم که میبینم با پوزخند نگاهم میکنه
_هر چی فک میکنم حرف زدن با یه آدم عوضی وقت تلف کردنه
بی توجه به پوزخند رو اعصابش از کنارش رد میشم و میرم یه سمت دیگه
چه غلطی باید بکنم
چجوری بدون مست کردنش نقشمو عملی کنم اخه
چشمم به دستشویی میفته و فکری میزنه به سرم
با قدمای بلند و سریع که به دویدن بی شباهت نبود وارد دستشویی مردونه میشم و تو آینه خودمو نگاه میکنم
بهش نشون میدم لی فلیکس کم کسی نیست
آرایش چشممو بیشتر میکنم طوری که کاملا خمار به نظر برسن و دو تا دکمهی اول پیرهنم رو باز میکنم طوری که گردن و ترقوهی برجستم کاملا تو دید باشن و یکم هایلایتر روی ترقوم میکشم تا بیشتر به چشم بیاد
دستی به موهام میکشم و یکمش رو روی صورتم میریزم
عقب میرم و به شاهکارم توی آینه نگاه میکنم
نیشخند میزنم و اغواگرانه چشمکی به تصویر خودم میزنم
بیرون میرم و کل سالنو از نظر میگذرونم و از روی آلفاها و بتاهایی که با هیزی و امگاهایی که با حرص نگاهم میکردن رد میشم و با چشم دنبال اون عوضی میگردم
وقتی در حال رقص با یه دختر آلفا میبینمش اخمام میرن تو هم
سر و کلهی این مزاحم از کجا پیدا شد آخه
بی توجه بهشون بین جمعیت میرم و سونگمین رو پیدا میکنم
در حال حرف زدن با یه بتا بود که بازوشو میکشم و بدون توجه به قیافه متعجبش سریع میگم
_ از شر اون دختره خلاص شووو
سوالی نگاهم کرد که کلافه با سر سمت هیونجین اشاره کردم
آهی کشید
× واقعا میخوای انجامش بدی فلیکس؟ انقد احمق نبودی تو
چشم غره میرم و هولش میدم سمت جایی که هیونجین با اون دختره نچسب بودن
_برو سونگمینی تا ننداختمت زیر یکی از اینایی که دارن درسته با چششون قورتمون میدن بدو
نگاه با تاسفی بهم انداخت و رفت و بعد چند لحظه حرف زدن دختره رو با خودش برد بیرون
نمیدونم از چه بهونه ای استفاده کرد ولی هر چی که بود عاشقتم بلندی تو دلم بهش میگم و یقمو با سخاوت باز تر میکنم و در حال رقصیدن و با تظاهر به مست بودن سمتش میرم و جوری که انگار متوجهش نیستم جلوش میرقصم
میتونستم سنگینی نگاهش روی خودم رو حس کنم و به زور جلوی نیشخندمو میگیرم
هر چی نباشه من لی فلیکسم حتی توی لعنتیم نمیتونی چشمای کوفتیتو ازم برداری هوانگ
همونجور که نادیدش میگرفتم یکم بهش نزدیک تر میشم و با اغواگری مخصوص خودم میرقصم
از گوشهی چشم اینکه تکیش رو از دیوار گرفت و سمتم اومد رو میبینم و هول میشم
قرار نبود اون بیاد سمتم
با فاصله کمی ازم میرقصید
_انقد به خودت فشار نیار..تموم میشی
سرمو عقب میدم و مثل یه مست میخندم
جوابی نداد و قبل اینکه کار دیگه ای بکنم آهنگ تموم شد
آروم هولم داد که تلو تلو خوران عقب رفتم
پوزخندی زد
+فکر نمیکردم انقد احمق و بچه باشی
قبل اینکه منظورش رو تحلیل کنم برگشت و از سالن بیرون رفت
خون خونمو میخورد
بازم شکست خورده بود نقشم؟ این عوضی چرا تو دام نمیفته؟؟
نمیتونه از من باهوش تر باشه پس چرا الان من سوژهی همم و اون پررو تر از همیشه؟
دستامو مشت میکنم و عصبی میرم سمت سونگمین که هنوز داشت دختره رو سرگرم میکرد
بدون هیچ توضیحی یقشو از پشت میگیرم میکشم و با خودم میبرمش
...
تو ماشین تموم حرصمو سر سونگمین و داشبورد بیچارش خالی کرده بودم و بین هر غر غر و داد بیدادم یه لگد بهش میزدم
پاهامو توی بغلم جمع کرده بودم و همونجور که هیستریک پوست لبمو میجویدم به اون عوضی فحش میدادم
× گند زدی به صندلی و داشبورد لااقل کفشای کوفتیتو در میاوردی و...
سونگمین با لحن معترضی گفت که با دیدن نگاه آتیشیم از ادامه حرفش منصرف شد
لباس فلیکس:
یه عکس دیگشم رو کاوره برین ببینین🥲🔥
*جین: مشروب با ۴۰٪ الکل
You are reading the story above: TeenFic.Net