2

Background color
Font
Font size
Line height

احتمالا دیگه تا الان همه بچه ها خبر دارن پس دیگه وقت این بود که یونگی بره پایین و برای تصمیمش با هیونگ و دونگسنگ هاش صحبت کنه اما هنوز کاملا از پله ها پایین نیامده بود که کسی پرید در آغوشش.
- هیونگ چرا ها؟ چرا هیچی بهمون نگفتی؟ این همه زجر کشیدی ولی بازم سکوت کردی ها؟ چرا فقط اون زبون و لبتو تکون ندادی بگی از کجا پول دانشگاهتو پیدا کردی؟ بگی کدوم آدم عوضی ای داره چه بلایی سرت میاره! چرا...
یونگی در حرفش پرید و گفت: بسه دیگه زبون به دهن بگیر هوسوک.
هوسوک از آغوشش بیرون آمد و گفت: آخه هیونگ باید بهمون می گفتی. ما تو این راه با هم‌بودیم.
- حالا که گفتم بیا تصمیم بگیریم ببینم باید چیکار کنم.
- خیله خب، هیونگ بیا بقیه منتظرن.
خیلی زود همه روی کاناپه نشسته بودند.
جین: باید قشنگ فکر کنیم و یه تصمیم درست و حسابی بگیریم‌‌.
نامجون: اون که صددرصد ولی چه تصمیمی.
جونگکوک: اول باید ببینیم اون چه کاری می تونه با شوگا هیونگ داشته باشه. منظورم اینه که می خواد هیونگو جایی ببره یا خودش میاد اینجا. یه همچین چیزایی.
جیمین: کمپانی خبر داره؟
یونگی: نه! حتی از یک کلمش هم خبر نداره.
جیمین: ما نمی تونیم خودمون پلیس بازی در بیاریم بهتره به پلیس یا کمپانی بگیم. بعد بهش زنگ بزنیم و بگیم مکان قرارو مشخص کنه بعد پلیسا رو اونجا کمین کنن و دستگیرش کنیم.
تهیونگ: نمیشه چون ما هیچ مدرکی ازش نداریم!
هوسوک: در این حد؟
نامجون: ممکنه باور کنن.
جین: منظورت چیه نامجون؟

تامجون: با خبرایی که الان پخش شده ممکنه باور کنن.
یونگی که از حرف او شوکه شده بود، پرسید: منظورت چیه؟
جین نفس عمیقی کشید و پاسخ داد: از بین اطلاعاتی که هکرا از ما فروختن یه سری چیزا...
نامجون سعی کرد شوک قضیه را برای یونگی کم کند پس در میان حرفش پرید و گفت: یه سری شایعه مبنی بر تجاوز به تو تو شبکه مجازی دست به دست میشه! چیز زیادی نیست.
- پس حرکت اولشو زده عوضیه پدرسگ!
یونگی از میان دندان های چفت شده اش غرید و تنها چیزا که با آن روبرو شد هوسوکی بود که او را در آغوش گرفته. 
هوسوک: نگران نباش هیونگ. همچی درست میشه.
یونگی: ممنونم هوپی.
نامجون: پس من زنگ می زنم پی بی دی نیم یه تیم بادیگارد استخدام می کنیم، میگیم اونجا مستقر شن. یونگی میره باهاش حرف می زنه.
تهیونگ: پس الان یونگی هیونگ به اون یارو پیام بده؟
نامجون: اوهوم.
یونگی: خیله خب.
یونگی نفس عمیقی کشید و گوشی اش را از داخل جیب شلوارش بیرون آورد.
یونگی: چی بنویسم؟
جونگکوک: یه چیز کوتاه مثلا کی یا کجا.  یه همچین چیزایی.
تهیونگ: آره.
یونگی نوشت: فقط زمان و مکان بده.
هنوز به ثانیه نرسیده بود که جواب رسید:
"فکر نمی کردم واسه هرزگی کردن اینقدر مشتاق باشی!"
یونگی هم زمان با اینکه سعی می کرد عصبانیتش را کنترل کند پیام را برای بقیه خواند.
"فکرشم نکن کسی رو با خودت بیاری چون کار سخت میشه."
جونگکوک: منظورش چیه؟
نامجون: بپرسیم؟
"حتی اون نامجون در به در شده هم که قبلا عین دم به دنبالت بودم نمیاری چه برسه به بقیه هرزه های گروه و همین طور پلیس و بادیگاردی."
تهیونگ: مگه می خواد مواد جا به جا کنه؟
جین: همینو بنویس.
"خیر! می خوام آدم لخت کنم."
جین: بی شعور.
جونگکوک: کثافت.
تهیونگ: گاو.
جیمین: خر.
هوسوک: الاغ.
نامجون: بی سر و پا.
یونگی: خب حالا با این بی شعور کثافت گاو خر بی سر و پا چیکار کنیم؟
جونگکوک: هیوگ فحش کم آوردی هنو آشغال مونده  ها!
برای لحظه ای خنده روی لب های همه آمد اما کمی بعد جایش را با اخم عوض کرد‌.
"فردا ساعت ۱۰ صبح همون مغازه چند سال پیش. روی تخت منتظرتم و امیدوارم به تذکرم گوش کرده باشی."
" و اگه گوش نکنم؟"
" دو راند تبدیل میشه به شیش تا! نظرت چیه؟ فکر نکنم واسه هرزه ای مثل تو بد باشه. کیف می کنی زیرم از حال بری."
یونگی: کصکش لعنتی.
یونگی این را گفت و با عصبانیت گوشی را روی میز پرت کرد و به اتاقش رفت.
تهیونگ: هیونگ‌حق داره.
جیمین: اوهوم. البته با هر کدوممون اینجوری حرف می زدن حال خوبی نداشتیم.
جونگکوک: بهتره بزاریم یه ذره تنها باشه.
نامجون: آره. منم می رم کمپانی. شمام برید استراحت کنید فردا روز عجیب غریبی رو پشت سر می ذاریم.
هوسوک: امیدوارم همه چی خیلی زود درست شه. نمی تونم هیونگو اینجور ببینم.
جین: یونگی هیچوقت اینجور بد حال نبود. معلومه خیلی بهش سخت گذشته اون روز.
جونگکوک: آخه خودت فکر کن بعد یه تصادف موقع کار کردن شونت داغون بشه، از کارت استعفا بدی. بعد صاحب کارت بگه اگه الان بیای کمکم کنی خونمو جمع کنم خودم هزینه دانشگاهتو می دم بعد ببرتش خونش و به بدترین شکل بهت تجاوز کنه! بعد همون آدم موقعی که به یه موفقیتی رسیدی دوباره بیاد سراغت. یه چند تا عکسم ازت بخش کنه که زهر چشم بگیره! من جای هیونگ بودم اصلا زنده نمی موندم.
هوسوک: دلم می خواد بیدار شم بهم بگن همه اینا یه خواب مسخره بود. خیلی نگران هیونگم.
تهیونگ: همهمون نگرانشیم.
_______________€__£________
های
الان مسافرتم  و نمی تونم زیاد پارت بزارم اما وقتی برگشتم روند سریع تر می شه


You are reading the story above: TeenFic.Net