( چپتر 15 )🙊💋

Background color
Font
Font size
Line height

.

جاش آروم کوبید رو دست سفید جیمین
" الکل نه ...

جیمین بق کرده به صندلی تیکه داد
" ازت متنفرم جاش ...

جاش پوزخندی زد و شروع کرد به پوست کندن خیار
" باشه متنفر باش ..اخ..

جیمین سریع سمتش برگشت
" چیشدد ؟؟
دستتو بریدی ؟؟
حواست کجاست ...ببینم چجوری بریدی ؟؟
میدادی هیونگ برات پوست می‌کند دیگه ...

جمله آخرو نالون گفت

هاکو با اخم از زیر میز کوبید به پای جاش
تا فیلم بازی کردنو تموم کنه

پسرک بلخره سرشو بلند کرد و به چشمای نگرانش نگاه کرد
" چی شد ...ازم متنفر بودی که ؟!
جیمین بهت زده بهش خیره شد
همش فیلم بود !!!

عصبی مشتی به شونش کوبید
و از سر میز بلند شد

" پسره عوضی منو دست میندازه ..

جاش بین شلوغی نیم خیز شد تا دنبالش بره
که رایحه آتیش روی صندلی میخکوبش کرد

آلفای بزرگ تر سوئیچ ماشینی رو دست هاکو داد

" تو پارکینگ پارکه
روی پل سنترال میبینمتون
همین حالا حرکت کنید

انقدر آلفا جدی و رایحش سلطه گرانه بود که هیچ کدوم نمیتونستن توی حرفش نه بیارن
شوگا تازه نگاهش به جای خالی جیمین افتاد
" جمیین کجاست ؟؟؟

" ر..رفت

دستای شوگا مشت شد
" سریع برید ...
بحث مرگ و زندگیه بچه ها ...
فقط از اینجا دور شید ...
اگر شما برید ...قول میدم جیمینو سالم بهتون برسونم ...

دو پسر توی شک فرو رفتن
مگه میتونستن جیمینشونو تنها بزارن ؟؟؟

شوگا به جشمای پر تردیدشون نگاه کرد

" بجنبین پسرا..!!

جاش ترسیده به بازوش چنگ زد
" میاریش دیگه؟
شوگا جدی نگاهش کرد

" آره...قول میدم ...

چشمای جاش برق اشک نشست
بهش اعتماد کرد ...

هاکو نگران دست برادرشو گرفت و کشید سمت پارکینگ ...
فقط امید وار بود جیمینو صحیح و سالم بیاره
وگرنه کل نیویورک رو آتیش میزد ....

.
.
.

شوگا نگاه دقیقی به اطراف انداخت
" کجایی پسر ...

با دیدن موهای طلایی
سمتش پا تند کرد و محکم بازوشو کشید

اما اون جیمین نبود ....

نگران چشماش توی تاریکی و دود
دنبال جیمین گشت
.
.
.
.
.
.

جیمین حرصی شیر آب رو بست
" پسره عوضی ....باید تلافیشو سرت در بیارم
عع..عع چقدر حرص خوردم الکییی

از سرویس بیرون اومد
که بلافاصله دستش اسیر دست قدرتمندی شد ..
الفا بدون توضیح
سمت راه پله کشوندتش ......

.
.
.
. .
.
.
.
.

دور خودش چرخید ....
" جیمین ...کجایی پسر ؟!

به ساعتش نگاه کرد ...زمانی نمونده بود .

.
.
.

بلخره با دیدنش
سمتش پا تند کرد
مچ دست پسرک رو بی حرف کشید
و سمت راه پله حرکت کرد ...

جیمین ترسیده دنبالش کشیده شد
" چ.چ..چیشده ؟!!!

" فقط ساکت باش جیمین
از اینجا بیرون رفتیم بهت میگم

جیمین به دستشون خیره شد ..
چقدر دستاش در برابرش کوچولو بود ...

شوگا در آهنی رو باز کرد و جواب گوشیشو داد

" چیه جین !

" از مهمونی دور شدی ؟؟

" هنوز اون توعم ...

" چی داری میگی عوضی
من ده دقیقه پیش بهت گفتم
تو باید خیلی دور شده باشی
نیروهای پلیس رسیدن ...
اما موش نیست .....؟؟؟؟؟

شوگا کلافه گوشی رو قطع کرد
و سرعت قدماشو بیشتر

تند تند از پله ها پایین میرفت
جیمین ترسیده به دستش چنگ انداخت
" ا..ا..آروم تر ...ا..آلفا...می..میفتم....

شوگا بی اهمیت
فقط راهشو رفت
تا این که به حیاط خلوت رسیدن
همون موقعه صدای تیراندازی شروع شد
شوگا با نگاه نویش به
به اسکله خالی رو به روش خیره شد .......

جیمین جیغی از صدای بلند اطراف کشید
و به آلفا نزدیک تر شد
" ج ..جاش...ه..هاکو..اون ...اون ..تو ...

" جاشون آمنه جیمین ...

برگشت سمت صورت رنگ پریده جیمین

" بهم اعتماد داری ؟؟

امگا بدون فکر سرشو بالا پایین کرد

چشماشو رو هم فشار داد
کاش میگفت اعتماد نداشت
اینجوری یه راه دیگه رو امتحان می‌کرد... .....

ولی وقت کم بود ....
دست سفید جیمینو توی دستش چفت کرد

" ببخشید... جیمین .....

قبل این که جیمین بفهمه موضوع چیه
سمت دریا دوییدن ...
چشماش کم کم گرد شد

" ن.ن.نههههه....

.

.
.
.

هر دو پریدن توی آب...
البته یکی این وسط پشت الفاش کشیده شد ! !!!

قطره اشکی از گوشه چشمش ریخت ...
باباا من از آب بدم میاد !!!

شوگا با شنا.... نزدیک امگای خشک شده رفت
و با گرفتن بینی فندقیش
توی دهنش فوت کرد
تا نفس کم نیاره ...

نگاهشو به اطراف داد ....گلوله هایی که توی آب فرود میومدن
رو میتونست به خوبی ببینه ...
موش عوضی....پس کی خودتو نشون میدی ؟

پسرک خیره الفاش شد
اون مرد چی داشت
که حتی اگر میکشتتشم....باز دوسش داشت !

بی اراده چنگی به بلویزش زد
وسرشو توی گردنش فرو برد

می‌ترسید....از آب زیادی می‌ترسید ....

شوگا سمت سکو بلند شنا کرد
و دستشو دور کمر باریک جیمین انداخت تا ازش دور نشه

وقتی به نقطه امن رسیدن
هر دو سرشون رو بیرون بردن

جیمین لرزون توی بغلش نفس نفس میزد
کمرشو نوازش کرد
" شش..جیمین ...من اینجام ...نترس پسر ...
خیلی زود میریم پیش پسرا ...

زمزمه های آرومش کنار گوشش بلخره ارومش کرد
اما ازش فاصله نگرفت

" با شمارش من نفس بگیر ...بریم زیر آب باشه؟!
دارم صدای پا می‌شنوم...

جیمین ترسیده به بولیزش چنگ زد
1..2...3...
هر دو بعد از نفس عمیق پایین رفتن....

.
.
..

" همه دستگیر شدن قربان
چی دستور میفرمایید ..!؟

آلفا با مکث ...سیگارشو پرت کرد توی آب...
" دو نفر فرار کردن ...
پیداشون کنید ...
.
.
.
.
.

شوگا چشماشو رو هم فشار داد ....
ده سال تلاش همش توی یه شب خراب شده بود...

آروم چشماشو باز کرد
نگاهش به جیمین افتاد

موهای طلایی پریشونش توی آب با صورت سفید و لبای سرخ ...
اون پسر الهه بود ؟!!

بی ارده دستشو پشت کمر جیمین گذاشت و سمت خودش کشید ...می‌ترسید ازش بدزدنش....

نوازش وار دستشو روی گونه پرش گذاشت
که چشمای طوسیشو باز کرد ...
آره...اون یه واقعا یه الهه زیبایی بود ...

میتونست هنوز بودن اون عوضیا رو حس کنه

دستشو اروم پشت گردن باریکش برد
و لباشو روی لبش گذاشت ....

پسرک از شک توی بغلش تکون خورد

الفا بی اهمیت بهش فاصلشونو کمتر کرد ...
و به پهلوش فشار وارد کرد که باعث شد
بین لباشو فاصله بده...

با هوایی که وارد دهنش شد
فهمید الفاش برای بار دوم از خفگی نجاتش داده ...
به کت مشکیش چنگ زد
پس خودش چی؟؟؟!

شوگا عقب کشید
چشمای طوسیش قرمز شده بود
و قطره اشک داشت ازش به سمت بالا می‌رفت
حتی تو آبم گریه میکرد !

بی ارده جلو رفت و لباشو روی چشم اشکیش گذاشت
لب زد
" گریه نکن ...
.گفتم که ..
.ببخشید ....

شدت اشکای جیمین بیشتر شد
خندش گرفت
قطره های آب از چشمش خارج میشد و سمت بالا می‌رفت
مثل بچه ها شده بود ...
ازون کیوت خوردنیا !

دستشو پشت کمرش گذاشت و به بالا شنا کردن

هر دو سرشونو از آب بیرون آوردن و نفس گرفتن
منطقه توی سکوت ارامش بخشی بود ....

سمت جیمین برگشت
" محکم بگیرتم باشه !
جیمین ترسیده بهش چسبید
" ک..ک.کجا میری !

شوگا موهای نرمشو نوازش کرد
" باید برسیم به اون پل
حدود صد متر باهاشون فاصله داشت .....
پسرا اونجا منتظرمونن

چشماش دوباره با یاد پسراش اشکی شد

الفا با ابروهای درهم قطره اشکشو قبل ریختن
پاک کرد " آخرین باره باشه ؟!
دیگه نمیزارم رنگ دریارو هم ببینی ...

جیمین بی ارده سرشو توی گردن سفید آلفا فرو برد و رایحشو نفس کشید
" ب..بریم ...

هر دو نفس گرفتنو دوباره زیر آب رفتن

اما این بار شوگا شنا می‌کرد و جیمین مثل بچه ها به سینش چسبیده بود تا توی اب غرق نشه .......

نگاهشو پایین آورد تا صورت جیمینو ببینه
از ترس چشماشو بهم فشار داده بود

بدون این که از شنا کردن به ایسته
لباشو روی لبای سرخش گذاشت و بهش تنفس داد ...
نمیتونستن حالا که سطح اب روشن بود
سرشونو بیرون بیارن

چشمای جیمین به سرعت باز شد
هنوز نفس داشت
ولی الفاش هم شنا می‌کرد هم به جیمین
تنفس میداد ؟!

سریع سرشو بلند کرد
و لباشو به الفاش کوبید
تا هوایی که نیازش نداشت بهش برگردونه
وقتی پای جون الفاش در میون بود همه کار میکرد
.....
جون جیمین چه اهمیتی داشت
در برابر جون ..الفاس ...

شوگا کلافه عقب کشید
اون بچه کل هوارو بهش برگردونده بود
میخواست خفه بشه ؟؟

بی حرف سمت سطح شنا کرد

در عرض یک ثانیه
نفس عمیقی که کشید
و دوباره توی آب برگشت ...

قبل این که جیمین بخواد مثل خودش بالا بیاد
لباشو به لباش کوبید و کل هوا رو وارد ری یش کرد

با شیطنت عقب کشید ..
حتی توی این شرایتم اذیت کردنش شیرینه ..

لپای پسر سرخ سرخ شده بود ...
سرشو توی گردن آلفا فرو کرد
دیگه نیازی به هوای بیرون نداشت
میتونست از هوای الفاش نفس بکشه ...

شوگا برای خودشم هوا گرفت و این دفعه با جدیت شنا کرد
اون دو تا پسر جیمینی ...
معمولا همه مامانین پسرای من جیمینی !
ممکن بود از ندیدن جیمینشون سکته کنن و کار دست خودشون و
بقیه بدن ....
باید سریع تر خودشو به پل میرسوند
پس دستشو پشت کمر باریک امگا محکم کرد
و شتاب گرفت ....
توی آکادمی...مقام بهترین شناگر همیشه مال خودش بود ...!!

با احساس این که دستای جیمین از دور گردنش شل شد ..

نگران به چشمای بستنش نگاه کرد
اون بچه چرا بهش نمی‌گفت داره خفه میشه ؟؟؟؟

سریع سمت بالا شنا کرد و جیمینو بالا کشید ...

پسرک وقتی به سطح رسید
هیییین بلندی کشید و کلی هوا وارد ریش کرد

گریون به بولیز آلفا چنگ زد
" ب..ببخشید هق ..ببخشید

شوگا نگران موهای طلاییشو عقب داد و با قاب گرفتن صورتش برسیش کرد
" خوبی ؟؟؟ چرا بهم نگفتی نفس کم آوردی...!!!!!

" ببخشیدد هق هق ..نمیخواستم ..نمیخواستم ..برات .
.دردسر ..د..درست کنم ...هق ....و دیر ..ب..برسیم هق...

شوگا عصبی شونه هاشو تکون داد
" بمیری اما برام دردسر درست نشه ؟؟؟
چته تو جیمین ...؟؟؟
انقدر به فکر بقیه نباشششش...
پس خودت چی ؟؟؟

پسرک فقط گریه میکرد ...

محکم بدن گریونشو تکون داد

" با توعم ....آخرین بارت باشه خودتو اولیت قرار نمیدی
فهمیدییییی ؟؟؟ داشتی میمردی احمقققققق

" چ.هق..چشم ..هق ...ببخشیددد هق

شوگا جشماشو رو هم فشار داد ..چنتا نفس عمیق کشید تا آروم شه ...
کلافه جسم لرزونشو بغل کرد

" باشه ...باشه ..گریه نکن
شش....تموم شد ...
ببخشید سرت داد زدم ..
رسیدیم دیگه .....

مسافت پنج متری تا پل رو توی ده دقیقه طی کردن
اما روی سطح آب...
الفا می‌ترسید این بار جیمین واقعا کار دست خودش بده
پسره احمق ...جون خودش براش ارزشی نداره ...

به سکو پایین پل رسیدن ...
" م..م.میتونیم ..هق.ب..بریم بیرون ؟!

شوگا کمی از بدن لرزونش فاصله گرفت
" آره...دیگه تموم شد
.افرین جیمین .. پسر خیلی قوی هستی ...
هیچکس نمیتونست توی همچین آبی دووم بیاره
ولی
دیگه هیچ وقت
صورتش جدی شد
هبچ وقت .....خودتو اولیت آخر قرار نده
باشه ؟!

پسرک با همین جمله آلفا آروم شد
با خجالت سرشو بالا پایین کرد
دماغ سرخ و چشمای اشکیش خیلی کیوتش کرده بود

شوگا اول خودش از سکو بالا رفت
بلافاصله از کمر باریکش گرفت
و کنار خودش نشوند
بدن کوچولوش میلرزید

بی حرف کتشو درآورد و روی شونه هاش انداخت

جیمین سریع فاصله گرفت " ن..نه ..س..سرده ...س..سرما میخوری.....

شوگا بی توجه به خواستش به چشمای لرزونِ اشکیش خیره شد

" خیلی سردته؟!

قبل این که جیمین جوابی بهش بده

دو طرف یقه کت خودشو که دور جیمین انداخته بود
کشید سمت خودش ...

مثل جوجه لرزون و کوجولو بین کتش غرق شده بود

با چشمای گرد و طوسیش
خشک شده
بهش نگاه کرد...

آلفا صورتشو نزدیکی تر برد
که چشماش گردتر شد
حالا فاصله صورتاشون خیلی کم بود
میلی متری

کم کم رنگ زیر پوست پسرک دویید
آلفا نگاه خیرشو از چشماش
سمت لبای ابنباتیش برد ...
واقعا رنگ طبیعیش این بود یا کاری کرده بود؟!

حالا که وقت داشت ...
پس اشکالی نداشت اگر مطمئن میشد !
آروم شستشو روی لب پف کرده زیریش کشید
که از شدت نرم بودنش به کنار کشیده شد و سرخ تر !
یه تای ابروش بالا رفت ...

آلفا نمی‌دونست که داره با قلب معصوم اون
بچه چکار می‌کنه .....
وقتی این این کارا رو نکرده بود
اون بچه مجنونش شده بود!!
چه برسه حالا که بخواد کاری انجام بده ؟!!!

چند بار آروم روی پوست نرم لبشو لمس کرد

علاوه بر این که رنگی به دستش نچسبید
حتی لباش سرخ تر از حالت معمول شد

بلخره نگاهشو از لباش برداشت
اگر همین طور ادامه می‌داد
نمی‌دونست میتونه خودشو کنترل کنه یا نه !!

کارش تاثیر داشت
لپای پسرک سرخ شده بود
و از پوستش گرما ساتر میشد
حدقل دیگه سردش نبود ...

تمایل عجیبی به دوباره بغل کردن اون جوجه رنگی داشت
پس انجامش داد

بدن کوچولوشو که توی کتش گم شده بود
توی بغل کشید
و نوازش کرد
اینجوری شاید میتونست کمی از عذاب وجدان
کارشو کم کنه ..

.
.
.
.

با ترمز شدید ماشینی کنارشون
نگاهشو از دریا گرفت

جاش هول کرده سمتشون دویید ...

" ج..جیمین ...

انگشتشو به نشونه سکوت جلوی لباش گرفت

" خوابه ..

.در ماشین رو باز کن

هاکو سریع در عقب ماشین رو باز کرد
و کنار کشید

آلفا جسم ظریفشو روی صندلی خوابوند ...

جاش نگران دمای بدنشو چک کرد
لباساش خیس بود....اگر توی ترافیک فاکی نمی‌افتادن
زود تر میرسیدن ...

" چرا خیسه ؟؟؟؟
اصلا چرا مجبورمون کردی فرار کنیم ؟!
ما که ربطی به مافیا و توووو نداریم ...

صداش عصبی بود ...

شوگا بدون توجه به پسر
سمت صندوق عقب رفت و ساکشو درآورد...

به چند مغازه پایین پل اشاره کرد
" برید براش لباس بگیرید...
وگرنه مریض میشه...

" نمیخواد ... میریم ویلا ...

شوگا قدمی بهش نزدیک شد که پسرک ساکت شد
جدیدا کمی گاردشو نسبت به اون مرد پایین آورده بود
شاید ...از وقتی که جیمینشو نجات داده بود !

" نمیتونیم برگردیم ویلا
همه افراد مهمونی دستگیر شدن ...
دنبال ماعم میان !

" افراد مهمونی رو پلیس دستگیر کرد ...
مدرکی از وجود ما توی مهمونی نیست ..

شوگا سمت هاکو برگشت
انگار بیشتر فکرش از جاشوا کار میکرد

" پلیس نمیاد دنبالمون
خود مافیا میاد ...
اگر یه مهره سوخت ...همه مهره ها باید بسوزن !!
مهره جدید باید وارد بازی بشه...

دو پسر شوکه شدن
جاش کلافه دستی توی موهاش کشید
و قدم زد ...

" من میرم ...

جاش عصبی سمت پایین پل حرکت کرد ...
به چه دلیل فاکی باید انقدر خیابون خلوت باشه ؟؟؟

شوگا خونسرد لباس خودشو عوض کرد
و موهاشو با حوله توی ساک پاک کرد
انگار از قبل میدونست
قراره چه اتفاقی بیفته همه چیو از قبل برنامه ریزی کرده بود ...

پسرک با ویبره گوشیش. تماس رو برقرار کرد
" بله جاشوا ..

" کیف پولمو نیاوردم

هاکو کلافه توی موهاش دست کشید
" احمق ..وایسا دارم میام ...

بدون حرف کیفشو چنگ زد و دویید
جیمین داشت از سرما میلرزید

با رفتن دو آلفا
شوگا پوزخندی بهشون زد

" هنوز خیلی بچن !

در عقب رو باز کرد
پسرک مثل جنین توی خودش جمع شده بود
دکمه های لباسشو باز کرد
و سریع درآورد

سعی کرد سرخ و سفیدی پوستش
کارشو به تاخیر نندازه
سریع بولیز شلوار تازه ای از مال خودش تنش کرد ...

توی لباسا غرق شده بود
اما بهتر از لباسای خیس خودش بود ...

" یکم غذا بخور بچه ...

جیمین نق نقی کرد
و پتوی افتاده روشو بیشتر بغل کرد ...
و توی خودش جمع شد ...

شوگا وقتی از خشک شدن موهای طلاییش مطمئن شد
عقب کشید

دو پسرو از دور دید که دارن سمتش میان...

جاش با دیدن لباسای خیس جیمین دست آلفای بزرگ تر ...
مکث کرد ...بعد با جشمای گرد سمتشون دویید
" اون عوضی باز گولمون زدددد ...

هاکو شونشو محکم گرفت
" جاش ..خواهش میکنم...اونا جفت همن!!

جاش دست هاکو رو از لباسش کند
" غلط کردن جفت همن ...تا الان کجا بود مرتیکه
حالا اومده صاحب شده

هاکو جلوی برادرش ایستاد
" یه لحظه به من گوش بده !
جاش
اون یه آلفای غریبه نبست ...
اون پدرمونه ...همسر جیمین ...

دستای جاش مشت شد
از عصبانیت به نفس نفس افتاده بود ...
بلخره از بین دندونای چفت شدش غرید
" اون عوضی ....اگر جلوی پای جیمین زانو نزنه
تا ببخشتش....من نمیزارم اونا باهم باشن ...

هاکو موهای سیاهشو بالا داد
" باشه ...باشه داداش کوچیکه ...
فقط آروم باش ...

.
.
.

شوگا بدون توجه به دعوای دو پسر که از دور بخوبی صداشون رو میشنید
پست فرمون نشست
و ماشینو روشن کرد ...

برای اذیت نشدن جیمین
دمای بخاری رو بالابرد....

با راه افتادن ماشین سیاه
دوپسر به خودشون اومدن
نگران از این که توی خیابون تنها بمونن
یا بیشتر ...
جیمینو تنها بزارن ...
دوییدن سمت ماشین

هاکو جلو نشست
و جاش عقب ...

پسرک کوچیک تر هنوز دستاش از عصبانیت مشت شده بود
اما آروم تر بود ....
به زودی اون روز می‌رسید...
از چشمای پدرش میخوند ...

با تیر اندازی یهویی سمت ماشین

شوگا سریع اینشو تنظیم کرد
فاک ...عوضیا پیداشون کرده بودن

جیمین وحشت زده از خواب پرید...

شوگا از اینه نگاهشون کرد
و سرعت گرفت
" سرتونو بیارید پاییننننن ....سریع ...

" جیمیننننننننن!!!!!
.
.
.
.
.
.
عررر....ووت و کامنت فراموش‌نشه ..هق ..دوستون دارم هق ..بای 🫠🫠🫠🫠

فقط یه نکته
بچه ها من هر روز پارت میزارم !!!
شاید بعضی موقعه هام روزی دو تا 🤭
پس لطفا هر روز اون مرد رو چک کنید
تا بفهمم روند فیک رو دوست دارید یا نه
همون طور که از ووتا پیداست that man زیاد حمایت نمیشه 🥲🥲🥲 میترسم انگیزه ادامه رو از دست بدم 🫠
کامنتاتون برام انرژیه


You are reading the story above: TeenFic.Net