tae_kook2729
606 52 13
"جهنم"یکی بود،اون یکی هم بود ولی عشقی بینشون نبود!اونجا همه چی زوری بود:نفس کشیدن،زندگی.کردن،ازدواج کردن و عاشق شدن...اون هم زیادی خسته بود پس کمی با تیغ روی شاهرگش طراحی کرد...تقصیر اون نبود که همه جا خونی شد،رگش زیادی نازک بود...!..._نبود تو مرگ منه...نزار پسرت بمیره ته؛..._احمقی؟اونا میخوان بهت آسیب برسونن!بدون مکث گفت:_به چیزی که نابود شده آسیبی نمیرسه؛...لبخند خسته ای زد؛_روزای سختم که تموم شد میزنم روی شونه ی روزگار میگم جنبه رو حال کردی!...تقریبا فرياد زد:_هیچوقت نخواستم این آدمی باشم که الان هستم...هیچوقت نخواستم انقدر بد دهن باشم...هیچوقت نخواستم انقدر عصبی باشم...ولی خودتون به چیزی که هستم تبدیلم کردین پس سرزنشم نکنید!...درحالی که خون روی صورتش رو پاک میکرد گفت:_یه حیوون وحشی رو اگه بزنی گازت میگیره،مهم نیست تو چقدر ازش ضعیف تر یا قوی تر باشی....کاپل:ویکوککاپل های فرعی:یونمینژانر:رومنس.....انگست.....اصمات.....روانشناسی.....خیانت....افسردگی...ازدواج اجباری❌️دارای صحنات+18 برای هردو کاپل❌️نویسنده:hastiتوجه:چون ازدواج اجباری هستش به این معنا نیست که تجاوزی توی رمان صورت بگیره...بنده از تجاوز متنفرم و اصلا نمینویسمش🥸🚶♀️و اینکه این ازدواج اجباری با بقیه ی ازدواج اجباری ها فرق می…