باشنیدن سروصداهای زیادی که ازپایین میومد چشماشو بازکرد، کمی چشماشو مالیدو به عروسک چیمیش نگاه کرد
+صبح بخیرچیمی
عروسک ومحکم به خودش فشردوبالبخند ازجاش پایین اومد،بعدازشستن دست وصورتش لباس مناسب پوشیدو توآینه به خودش لبخندی زد
+ددیا اینجوری دوست دارن(خنده)
همینطورکه ازپله ها پایین میومد صداشدنو شنید
#نکنه میخوای بمیری آشغال به دردنخور گفتم یه لباس چرم گوشات مشکل داره
_هی حواست کجاست بلدنیستی تتو بزنی؟
×لعنت بهت حرومزاده موهام ومشکی کن کی بهت اجازه دادفرش کنی؟
آب دهنشوبه سختی قورت داد،حالا دقیقاپایین پله ها ایستاده بود، چراددیاش انقدرترسناک شده بودن
یونگی که دیگه از خنگ بودن خدمتکار کفری شده بود اسلحشو درآورد وروسر خدمتکار بخت برگشته نشونه گرفت
بنگگگگ
چشماش ازترس درشت شد ،به جنازه غرق خون زن خدمتکارنگاه کردکه هنوزچشماش بازبود
روی زانوهاش فروداومد وزدزیرگریه که ازصدای گریه هاش تهکوک ویونگی به طرفش برگشتن
لعنتی جیمین کی اومده بود پایین ؟
وقتی به خودشون اومدن فهمیدن جنازه خدمتکارباچشمای باز اونم غرق خون کف سالن پهن شده ،تازه دلیل گریه های جیمین وفهمیدن
اون کشته شدن اون زنو دیده!
تهیونگ وکوک خواستن سمتش برن وآرومش کنن ولی دست یونگی روی سینه هردواتشون قرارگرفت وبهشون این اجازه رو نداد
×هیونگ...
#خودم درستش میکنم شما فقط ساکت باشین
یونگی گفت وبه طرف جیمین حرکت کردوقتی اینجوری گریه میکرد مثل یه جوجه کوچولوی تنها میشد که انگارزیربارون خیس شده
#جوجه؟
از شنیدن صدای ددیش لحظه ای ترسیدوبهت زده به چهره یونگی نگاه کرد
+ددیاچلا قایم شدین؟
#ببین اونو بزارش زمین خب به حرفم گوش کن
سعی میکرد آروم نزدیکش بشه وتاحدامکان هیجان زدش نکنه ،فلک اون بچه کی وقت کرداسلحرو ازپشت کمربند یونگی کش بره؟
×بیبی اون تفنگ واقعیه یواش بذارش زمین
شصتشو که حسابی مکیدازدهنش بیرون آوردتا حرف بزنه
+این واقعیه؟
این بارکوک ازپشت مبل به حرف اومد
_تهیونگ فقط یه قاشق شیرخشک بریز احمق ابله
تهیونگ ادای کوک ودرآوردو بعدازبستن درپستونک محکم تکونش داد
بعدازاینکه ازملایم بودن مایع درون پستونک مطمئن شداونو دست کوک داد تا به خورد جیمین بده
کوک قاشق وازدست جیمین گرفت درپستونک وجایگزینش کرد یه جورایی به خودش افتخارمیکرد همچین چیزایی خریده چون واقعا به کارش میان
جیمین باکیوتی تمام به پستونک مک میزدو توهمون حالت به چشمای کوک خیره شده بود
×وای خدا قلبم رفت
#به خدمتکارا میگم براش مخلوط شیرومیوه درست کنن تا هروقت لیتل شد بخورتش
_فکرخوبیه هیونگ
تهیونگ بانیشخند صندلیشو نزدیک کوک برد بدنبود یکم عصابشو شخمی میکرد نه؟
×چقدرمادربودن بهت میاد (خنده)
_من با این عضلات وتتو، مادر؟ریلی؟
×اوما میشه به منم شیربدی؟
تهیونگ بالاخره موفق شد با عصاب کوک بازی کنه ولی همینکه خواست پاشورو دیکش فرودبیاره دربازشد وتوچهارچوب درکسی نبود جز؟
÷ورلد وایدهندسام برگشته
پارت9
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
You are reading the story above: TeenFic.Net