part28

Background color
Font
Font size
Line height

💢پارت بیست و هشت
راننده درو براش باز کرد و پیاده شد و منم پشتش پیاده شدم و کتم رو یکم صاف کردم..
یکم دورو اطرافو نگاه کردم
یه ساختمونه بزرگه سفید روبرومون بود و صدای آهنگ رو میشد شنید..
چند دسته از آدمایی که ظاهر عجیب و غریب داشتن میرفتن تو و میومدن بیرون..
تنشون پراز تتو و رو گوشا و صورتشون پر پرسینگ و حلقه بود..

نفسمو فوت کردم بیرون و به هری نگاه کردم..اونم مثل من یکم تعجب کرده بود..
چند قدم رفت جلو و منم پشتش رفتم..
جلوی در وایستاد و بازوشو گرفت جلوم..
از حرکتش جا خوردم و بهش نگاه کردم و زمزمه کردم..
-چیکارش کنم؟
یکم زل زد بهم و گفت
-گاز بگیر..
چشمامو گشاد کردمو زل زدم بهش..
دیگه نتونست جلوی خندشو بگیره و خندید..
-بازومو بگیر دیگه..ما گی ایم و توهم همراه منی..میدونی که؟
خندیدم و سرمو تکون دادم واروم دستمو اوردم بالا و دور بازوش حلقه کردم..
بازوشو آورد پایین و دستم بین بدنو بازوش مونده بود..
آب دهنمو قورت دادمو و به قلبم که داشت تو سینم بندری میزد توجه نکردم..
هری راه افتاد و منم کنارش شروع کردم به راه رفتن..
صدای آهنگ داشت زیاد تر میشد و بقیه جمعیتم مثل ما داشتن اون ساختمونه بزرگو دور میزدن..
هر چقدر که جلوتر میرفتم شلوغ و شلوغ تره میشد..

این قرار بود مهمونیه خودمونیشون باشه؟؟
هری از بین جمعیت رد میشد و داشت با نگاهش دنبال یه نفر میگشت..
ما تو حیاط پشتیه اون خونه بودیم و اینجا بیشتر شبیه یه پارتی بود تا مهمونیه شام..
داشتم دورو ورمو نگاه میکردم که با کشیده شدن دستم دنبال هری راه افتادم..
-اونجان..
به حرکت سرش نگاه کردم ,چند نفر روی پله های اون ساختمون وایستاده بودن..
یعنی ده نفر بودن که هرکدومشون دوتایی جفت شده بودنو یکی ازشون هم داشتن همو میبوسیدن..
چندتاشون دیدنمون  و دستشونو بلند کردن..
هری همونطور که میرفتیم سمتشون سرشو نزدیکم کرد و گفت..
-مراقب باش ..نباید سوتی بدیم..
سرمو تکون دادمو یه نفس عمیق کشیدم..
-هری استایلز...شریکه خوش شانسه جدیمون و..اوه..دوست پسره جذابش..
یکی از اونایی که رو پله بود اومده بود پایین ترو داشت مارو نگاه میکرد..
هری لبخند زد و از پله ها رفتیم بالا..
-سلام نواه..چطوری؟
هری با لبخند گفتو دستشو که دراز کرده بود رو گرفت..
-خوبم هری..تو هم که معلومه خوبی..
برگشت سمت من و از سرتا پامو نگاه کرد..از نگاهش خوشم نیومد..
هریم یکم ابروهاش توهم شد و نگاهم کرد..
-معرفی نمیکنی استایلز؟
هری دستشو گذاشت رو دستم که روبازوش بود و یه نگاه بهم کردو گفت..
-آم..دوست پسرم..لویی تاملینسون..
نواه خندید و دستشو سمتم دراز کرد..دستشو فشار دادم و بهش لبخند زدم..
-بیاین بریم پیش بقیه..
بقیشون که حدودا دوازده نفر شده بودن داشتن مارو نگاه میکردن و حرف میزدن..
چند قدم مونده بود که بهشون نزدیک شیم که نواه روبهشون گفت..
-دوستان...مهمونای ویژمون تشریف آوردن..
بهشون رسیدیم و همشون تک تک اومدن جلو و با منو هری دست دادن آخرین نفری که باهام دست داد برگشت سمت هری و گفت..
-هری..گفته بودی با دوست پسرت میای ولی نگفته بودی که شما انقدر باهم جذابین..حالا دیگه هیشکی به ماه نگاه نمیکنه که پسر..
هری خندیدو فشار ارومی که به دستم دادو حس کردم..
-بیاین بریم یه نوشیدنی بزنیم تا میز شام آماده شه..
هری دستشو آورد پایینو دستمو از دور بازوش برداشتم و دنبال اون مرد که اسمشو نفهمیدم راه افتادیم..

از کنار کسایی که داشتن میرقصیدن رد شدیم و کنار یه میز که روش انواع و اقسام نوشیدنی بود وایستادیم و نواه که از قبل اونجا بود دوتا لیوان  داد دستمون..
تو لیوانو نگاه کردم..
لعنتی..برای همین بود ک هیچ وقت اینجور پارتیا نمیرفتم..
الان دو ماهی میشد که نخورده بودم ..
اصلا من که کلا با اینا مشکل داشتم و با یه لیوانم مست میشدم..پووف مخصوصا این که بوی الکلش از همینجا هم میومد..
یه نگاه به هری کردم که نصف لیوانشو خورده بود..
فاک اصلا این قسمت از مهمونی یادم نبود ..باید بهش میگفتم..
یه قلپ ازش خوردم که چشمام گرد شد..
به زور قورتش دادم و ردشو حس میکردم که داشت تا معدم میرفت..
لعنتی من نمیتونم اینو بخورم و فکرکنم ضایع باشه که تو همچین مهمونی هیچ غلطی نکنم..
اروم دستمو بردم پایینو استینشو کشیدم..
هری که داشت با نواه حرف میزد برگشت ونگاهم کرد..
بهش اشاره زدم که سرشو بیاره جلو..سرشو اورد پایین تر..
سرمو بردم جلوتر که تو گوشش بگم که صورتم رفت تو موهاش..
فاک هری..
اینطوری که نمیشد ,تو این سر و صدا هیچی نمیفهمید.

You are reading the story above: TeenFic.Net