18.S is for Surgery

Background color
Font
Font size
Line height

Writer's prove:

بعد از به زنجیر بستنِ اون همه پسر، نفس عمیقی کشید و شقیقه هاش رو مالوند. از صدای آه کشیدناشون کلافه شده بود و حتی زن هایی که اونجا بودن هم همین وضعیت رو داشتن.
مثل اینکه زین برای اون پسرای ضعیف زیادی جذاب یا همچین چیزی بوده که با دوسه تا جمله‌ی کثیف زین به چنین حال و روزی میفتن یا اینکه اونا خیلی بی ظرفیتن.
زین چشماش رو بست و توی ذهنش یه عددی رو انتخاب کرد. چشماش رو باز کرد و دنبال کدِ بیست و پنج گشت. اون رو باز کرد، زنجیر رو به گردنش بست و دنبال خودش تا آزمایشگاه کشوند و درو باز کرد.

زین: بیا نفله.دو دقیقه صبر کردی کونت گذاشتن؟

با کلافگی گفت. پسر رو به جلو پرتاب کرد و پسر خیلی سریع شروع کرد به گریه کردن و التماس کردن که پابلو با دیدنش پوفی کشید.
خودش رو در اون پسر میدید؛ درواقع بخشی از خودش رو که داشت مدام برای نجات زندگیش التماس میکرد و گریه میکرد اما حالا دیگه اون آدم نبود و خیلی چیزها توی خیمهٔ جهنمیِ رودخونهٔ سیاه یاد گرفته بود!

پابلو: چه آدم بی مصرف و مزخرفی! همون بهتر که اوردینش اینجا به یه دردی بخوره. بذارش روی این برانکارده.

به تخت سفید گوشهٔ آزمایشگاه کوچیکش اشاره کرد. زین اون رو بلند کرد و همونجا که گفته بود، پسر گریون رو گذاشت و زنجیر به پایهٔ برانکارد بست. پابلو سرنگ بیهوشی رو برداشت و به پسرِ مو طلایی روی برانکارد تزریق کرد و پسر کاملاً بی حرکت شد.

زین: خب؟

یه تای ابروش رو بالا انداخت و پابلو سینی فلزی ای پر از وسایل و سرنگ های مختلف رو روی میز کنار برانکارد گذاشت و به زین نگاه کرد.
خیلی وقت بود منتظر آزمایش انسانیِ کاری بود که احتمال کمی میداد انجام بشه اما خب روی حیواناتی که آزمایش کرده بود، جواب داده بود.

پابلو: فکر کنم از اینجا به بعدش دیگه کار خودمه.

زین: نه، من می‌مونم تا ببینم چیکار میکنی.

چشماش رو تنگ کرد و دست به سینه ایستاد. پابلو پوزخندی زد و شونه هاش رو بالا انداخت.

پابلو: البته البته اما یه جراحیه به خاطر این گفتم.

زین: کارتو بکن کیری.

زمزمه کرد و برای بار صدم موهاش رو بالا زد. پابلو باز شونه‌ای بالا انداخت و چراغ هارو خاموش کرد و چراغی که بالای برانکارد بود رو روشن کرد. پارچهٔ بلند و پهن سبزی روی پسر انداخت و پاهای پسر رو باز تر کرد تا راحت تر بهش مسلط باشه.
کار سختی بود چون هیچ وقت این کار رو عملاً انجام نداده بود، خیلی از زخمی ها رو خوب کرده بود اما این کاری که انجام میداد سه مرحلهٔ خاص و حساس داشت که تمامشون مربوط به عمل تغییر جنسیت مرد به زن میشدن با تفاوت اینکه فقط قابلیت باردار شدن داشته باشه و این یه چیزی شبیه به غیر ممکن بود. ایده ای که پابلو توی ذهنش داشت، یه جورایی کلک زدن به افرادی بود که با این آدمها میخوابیدن! هیچ جوره نمیشد بدون برداشتن دم و دستگاهشون، اندام تناسلی زنانه ای رو توی اونها جای داد که باعث حاملگیشون بشه و تازه بعدش هم کلی بند و بساط تزریق هورمون داشتن.
با کمک اسکالپل*، با دقت و البته استرس زیادی مرحلهٔ اول رو شروع کرد، یعنی خالی کردن بیضه ها و نگه داشتن کیسهٔ پوستیش برای استفاده کردن ازش توی درست کردنِ دم و دستگاه زنانه که تمام اینها توی کلمهٔ «اورکیکتومی» خلاصه میشد. بعد از اینکه شکافی ۲/۵ سانتی متری توی بیضه ها بوجود آورد، بعد از تخلیه کردن، بخاطر خون ریزی شدید، سریع با وسایل محدودی که داشت؛ شروع کرد به بخیه های قوی زدن و صدای هیسی شنید.

زین: کسکش یه لحظه حس کردم مال خودم بود.

زیرلب گفت و پابلو حین انجام کارش، تک خنده ای کرد.

پابلو: قراره بدتر از اینارو ببینی اگه طاقت نداری برو.

همونطور که آخرین بخیه رو میزد، گفت و شروع کرد طناب منوی* رو بریدن.

زین: نمک نپاش، کارتو بکن تا بگا نرفته.

زمزمه وار گفت و دستش رو توی موهاش برد.
پابلو بعد از ده دقیقه‌ای، شروع به بخیه زدن دوباره‌ای کرد که شکافش رو کامل ببنده و چون میدونست قرار بود جذبش بشه، اهمیتی نداد از چه نخی استفاده میکنه. بعد از ده دقیقه‌ای، کارش تموم شد و نگاهی به کبودی بیضه های اون پسر بیچاره انداخت.

پابلو: چون وضعیت قبلیش رو بررسی نکردیم هماتوم پیش اومده اونم از الان ولی مشکلی نداره با دارو و تزریق هورمون بهتر میشه.

زمزمه کرد و زین با نگاه علامت سوالی‌ای نگاهش کرد.

زین: کی رفت توت؟

با جدیت تمام پرسید و پابلو همونطور که تیغ هارو برای بوجود آوردن لایه های بیرونی واژن آماده میکرد، نیم نگاهی تأسف بار به زین انداخت.

پابلو: هماتوم یعنی جمع شدن خون توی قسمتی که بخیه خورده و باعث کبودی میشه.

سریع گفت و شروع به درست کردنِ قسمتهای بیرونی واژن از تیکهٔ پوست بیضه، کرد و با دقت انجامش داد که برای کلیتوریس* که خیلی مهم بود برای سکس، کم نیاد.
بعد از تموم کردن اون مرحله، فاصله‌ای بین رکتوم* و مثانه برای درست کردنِ کانال واژنی بوجود اورد و پیوند پوستی ای زد و خیلی ناگهانی سمت زین برگشت.

پابلو: گاز پانسمانو بده من.

زین: چی؟ کدوم؟

پابلو: جلوی روت.

زین: اینجا هزار تا چیز هست.

با کلافگی گفت. پابلو پوفی کشید و به زور دستش رو دراز کرد تا گاز پانسمان رو برداره.
باید حداقل ۵ روز توی اون کانال می‌موند تا حالت طبیعی ای به خودش بگیره.

زین: اون کجاش شبیه گازه؟ تو که اینقدر دکتری نمیدونی اون جامده و نه گاز؟

متعجب داد زد و پابلو بعد از کامل جای دادن اون و بخیه های ترمیمیِ دیگه، نفس عمیقی کشید و سمت زین برگشت.

پابلو: لطفاً برو بیرون دیگه از این مرحله به بعد حساسه و من نمیتونم با چرتو پرتای تو این لاشه رو حوری بکنمش، خب؟ خودت نری مجبور میشم به ارباب بگم که نمیذاری کارمو بکنم.

زین: بیا پایین بچه دوتا تیغ زده به این پسره و روش رو گلدوزی کرده واسه من دکتر مکتر شده. من برم گهی بخوری که این بمیره قبل از ارباب خودم میکشمت فهمیدی؟

با صدای بلندش گفت. پابلو سرش رو تند تند تکون داد و زین از کنارش با عصبانیت رد شد و با شونه‌ش طعنه ای بهش زد و در رو محکم پشت سرش بست.
بچه کونیِ تازه به دوران رسیده فکر کرده چه خریه؟!
زین با خودش زمزمه کرد و به دیوار کنار در آزمایشگاهی که خرابه‌ای بیش نبود، تکیه داد.
نیاز به سیگار داشت.
نیاز به مواد یا هروئینی که گاهی اوقات خیلی حال میداد بهش یا اون چسبای سه هزار سال پیشی که با راجر میکشیدن.
با شنیدن صدای آشنای کامیون راجر، اخمی روی صورت اومد و تکیه‌ش رو از دیوار گرفت.

زین: تخمیِ حلال زاده.

زیرلب گفت، بیرون از خونه رفت و دوباره با صفی از پسرا مواجه شد که از کامیون راجر پیاده میشدن.
نفس عمیقی کشید و سمت راجر رفت.

زین: انگار گوسفندن، چقدر زیادن.

راجر: آره آره.

با لحن عجیبی توی صداش گفت، انگار که تن صداش از همیشه بم تر بود. زین اخمی کرد و لبهاش رو روی هم فشار داد.

زین: چته تخمی؟

راجر: فکر کنم وقتشه سرتو واسه گوسفندِ خودت برگردونی.

با همون لحن عجیبش گفت و زین اخم غلیظی کرد. سرشو برگردوند و ابروهاش بالا رفتن و چندبار پلک زد.

_____________________________________

دوستان کلاس زیست داشتیم توی این قسمت:
*اسکالپل= تیغ جراحی
*طناب منوی= طناب منوی بیضه یکی از اجزای شبیه به طناب توی دستگاه تولید مثل مرداست.
*کلیتوریس= یکی از اندام های جنسی زنهاست که باعث میشه به ارگاسم برسن.
*رکتوم= راست روده

و بله گویا بگایی عظیمی انتظار شما را در قسمت بعدی می‌کشید دوستان.
تا درودی دیگر بدرود.
Like always: لیلیآن

You are reading the story above: TeenFic.Net