The writer ✍️🏻
خلاصه :تهیونگ يه نويسنده معروفه كه بعد از دوسال قرنطينه اولين فن ميتينگشو گذاشته و اونجا پسري ساده ولي زيبارو ملاقات كنه و بنظرتون بعدش چي ميشه؟ كاپل: تهکوک(ویکوک)ژانر:زندگي روزمره،هپي اند .…
خلاصه :تهیونگ يه نويسنده معروفه كه بعد از دوسال قرنطينه اولين فن ميتينگشو گذاشته و اونجا پسري ساده ولي زيبارو ملاقات كنه و بنظرتون بعدش چي ميشه؟ كاپل: تهکوک(ویکوک)ژانر:زندگي روزمره،هپي اند .…
(پایان یافته)چی میشه اگه دختری که نمیتونه احساساتشو قایم کنه عاشق شه؟دختری که احساساتی ترین قلبو داره..اگه زمان بگذره و احساساتش صدمه ببینن میتونه بلند شه؟اگه پسری که برا طرفداراش بانیه کیوته تو پشت صحنه قلب تنهایی داشته باشه ...میتونه سختی تنهایی رو تحمل کنه؟شخصیت ها: رزی بلک پینک و جانگکوک بی تی اس.داستان امروزی هست و دوتاشون تو گروهاشون هستن.شخصیت هایی که تو داستان حضور دارن: جنی-جیسو-لیسا-کای-سهون-تهیونگ + بقیه اعضای اکسو و بی تی اس.…
دفتری که پر از حقایق پنهان و راز هاست دفتری که توی یک بعد از ظهر دل انگیز به دست جئون جونگ کوک رسید توی اون چه چیزی نوشته شده بود؟ خاطرات ؟ درد و دل ؟couple:استریت genre:انگست ،درام ،عاشقانه ،معمایی ،اسمات..........................................................................................تاحالا دردیو تجربه کردید که نتونید تحملش کنید ؟ نتونید با هزار جور مسکن آرومش کنید ؟ پیش انواع دکتر ها و ساقی ها برید اما اون ها فقط حالتونو بدتر کنن ؟فکر کنم اون هم همچین دردیو تحمل میکرد ..…
چا آریونگ که یک دختر دورگه ایرانی و کره ای هستبا آیدل معروف ، لیدر گروه bts نزدیک به یک سال هست که ازدواج کردههمه چیز خیلی خوب پیش میره ولی ممکنه یک بچه باعث هرج و مرج تقریبا بزرگ توی زندگی این دو فرد عاشق بشه؟!#دختر_پسریشخصیت اصلی:نامجون و آریونگشخصیت فرعی:سوک جین و می نیووضعیت:پایان یافته…
در شهری که مردم برای سیر کردن شکمشون باید اعضای بدنشون رو بفروشن پسری به اسم جونگکوک وجود داشت که برادر بزرگش با سرطان معده دست و پنجه نرم میکنه آیا پسر ما میتونه در ازای پاهاش برادرش رو نجات بده…
میا یه دختری که نمیتونه به راحتی باهمه ارتباط بگیره...دقیقا نقطه مقابل اون گین....صمیمی ترین دوستش؛که حالا با اسرار همون مجبور به رفتن یه مهمونی میشه که از اون به بعد زندگی روی دیگه خودشو بهش نشون میده...دارای دو فصل که پشت هم آپ میشن.فصل اول: اتمام یافته(50part)فصل دوم: اتمام یافته(39part)پ.ن: نویسنده تمام تلاش خودش رو میکنه تا هر پارتی که میگذره جذاب تر بشه پس لطفا صبور باشید.🙏🏻🌾(بنا به دلایلی خلاصه رو عوض کردم🥲)…
سورپرایز ! پدر و مادرت تموم این مدت یه رازی رو ازت مخفی کرده بودن - اینکه تو پرنسس یه خانواده سلطنتی و تنها وارث تخت پادشاهی هستی . برای فاش کردن این راز و خبر مهم ، اونا تورو به پادشاهی همسایه میفرستن جایی که هفت شاهزاده خوشتیپ و مقاومت ناپذیر همه چیزهایی رو که باید بعنوان فرمانروای بعدی بدونی بهت یاد میدناما به محض رسیدن با یه سری تهدید مواجه میشی . یه نفر توی قصر نمیخواد که تو جاتو به عنوان پرنسس پس بگیری . اون کسی که سعی داره نابودت کنه همون شاهزاده ایه که داری عاشقش میشی؟*نیازی نیست حتمن طرفدار بی تی اس باشین تا از این داستان لذت ببرین **هر هفت عضو بی تی اس توی این فیک نقش اصلی ان و نویسنده هفت پایان برای هرکدوم از پسرا نوشته *با اجازه نویسنده ترجمه شده[ کامل شده ✔]©FireTiger8…
Rule:«Reconstructed of past»Gener:Romance,Angst,BDSM,Fantsy,Kink,+18دستور:«بازسازی گذشته»ژانر:عاشقانه,غمگین,بی دی اس ام,فانتزی,کینک,+18خلاصه فیک:جیمین پسری که توسط ناپدریش اذیت میشه,پسری که بعد از 23 سال با شش پسر دوست میشه,کسی که فکر میکنه مادرش به پدرش خیانت کرده و باعث مرگشه...چی میشه اگه دوستاش برده شیطان باشن؟چی میشه مادرش یه فرشته عاشق باشه؟چی میشه چشم اهریمن دنبال جیمین باشه؟قسمتی از فیک:به جی هوپ نگاه کردم رو صورتش طرح های ترسناکی بود که به رنگ قرمز و سیاه بودن جی هوپ تقریبا منو به سمت اون عمارت میکشوند بلاخره سکوت بینمون و شکوندم حالم خیلی بد بود بزور حرف زدم:ه..هی.هیون..هیونگ...م..ما...ک..کجا..می...میریمبا چهره ترسناکش بهم نگاه کرد و پوزخندی زد :نترس جیمین شی داریم میریم خونه ما!اما لحنش تسکین دهنده نبود انگار داشت تهدیدم میکرد+ه..هیو..نگ...من......و..برگ..ردوننمیتونستم راه برم میترسیدم,هر لحظه به اون عمارت ترسناک نزدیک تر میشدیمجی هوپ خودشو به من چسبوند و تو گوشم زمزمه کرد:به خونه خوش اومدی جیمین!***جیمین فهمید که بازم خراب کرده حرفی نزد که جونگکوک عصبی تر داد زد :تو احمق منو چی صدا کردی؟جیمین با ترس گفت:متا....کوک با یه پوزخند از روی حرصش گفت:اگه یکبار دیگه این کلمه رو بگی زبونتو میبرم تا دیگه نتونی متاسفم..…
نام:شاهزاده اژدهایانژانر:عاشقانه کمدی ماجراجویی اوم کم و بیش تاریخی شبی فیلمای چینی البته این کره ایهشخصیت ها:جونگیون(خودم) و جونگ کوک شخصیت های فعلی:بی تی اسدرباره ی داستان:این داستان درباره ی یه دختریه که یه اژدها بوده خیلی مهربون و استایل هاش سفید و مشکیه مشکی وقتی میشه خیلی عصبی باشه و سفید وقتیه که آروم و مهربون باشه این دختر هم اژدها هم تبدیل به انسان میشه موهاشم تغییر میکنه تو این فیک جونگ کوک شخصیت بداخلاق و خشنی داره که بعد از اینکه عاشق جونگیون میشه رفتارش بهتر میشه اونم اژدهاس اما رهبر اژدهایانه پس بزرگترین اژدها تو سرزمین اژدهایان که با جونگیون وقتی آشنا میشه که جونگیون زخمی شده و اژدها که زخمی شده که جونگ کوک باهاش مواجح میشه و اونو به خونش میبره تا خوبش کنه و عاشقش میشه بخاطر زیبایی و صورت مهربون و خوشگلی که داره عاشقش میشه اینجا دشمن زیاد دارن اون خانواده هیولاهان که باهم جنگ و دشمنی دارن صلاحایی که توش به کار میره برا مبارزهشمشیر سفید و یخی که بزرگه ولی یکم و نیروهایه فراطبیعی دارن و به اژدها تبدیل میشه اما نه تا وقتی که جونگیون تلسم میشه و وقتی که گردنبندی که داره گم میشه اون دیگه نمی تونه انسان بشه تا وقتی گردنبندشو پس بگیره یهو انسان میشه بعد از چند دقیقه باز اژدها میشه و ن…
داستانی عاشقانه و تاریخی با کلی حس و حال خوب💙💫"اعتراف می کنم به گناهانی که زبانم از گفتن شان قاصر است و ذهنم از نگفتن شان بیزار اولین گناه با حضور در آسمان بی کرانش شروع شد ، من تاریکی ام را با او شریک شدم و او روشنم ساخت طوری که چشم گشودم و فهمیدم ماهِ آسمان گشته ام دومی زمانی شکل گرفت که قدم از جاده ی دلش برداشتم و از نگاهش خودم را راندمو سومین گناه....نه....من گناهکار تنها یک اشتباهم گناهم این است "تسلیم شدن" گناه من تکرار تسلیم شدن است ؛ تسلیم او و سرنوشتی که او را از من دریغ کرده"• آدم اگه دو بار عاشق بشه دو بار اشتباه می کنه حالا اگه عاشق یه آدم تکراری بشه گناهش دو برابر هم میشه...ژانر : تاریخی ، درام ، عاشقانه کاپل اصلی : جی اون(آیو) ، کیونگسو (دی او) زمان آپ : نامشخصاین اولین تجربه منهلطفا حمایتم کنید🥰 داستان رو بخونید و لذت ببرید و یک نکته پارت ها کوتاه هستند پس برای رسیدن به اتفاقات اصلی کمی صبور باشید😉اگه خوشتون اومد ووت و کامنت فراموش نشه ♥️…
+ عادتش نده به مربا جونگکوک!- منو دخترم دلمون میخواد مربا بخوریم تو دخالت نکن کله هویجی!| مربای هویج 🥕 |کاپل: ویکوک / کوکویوضعیت: وان شات…
سوییتی ها بیاین یکم باهام اشنا شید 🥰✌🏻…
راستان حول محور دختری به نام لنا و اعضای بی تی اس میچرخه که نقش اصلی پسر جیمینهبهتره یکم بخونینش تا باهاش ارتباط برقرار کنین،چون زیاد اهل لو دادن داستان نیستم🙂…
و اینکه اگه خواستید بگید تا من براتون بنویسم نام فیک:الهی عشقژانر:عاشقانه کمدیصخصیت های اصلی:جولیا(خودم)و جونگ کوکشخصیت های فعلی:بی تی اسشخصیت های منفی:میرا و سون هو رقیب عشقیه جونگ کوک و جولیاموضوع:این راجب دختر جوونیه که پدرش عضو باند بزرگ مافیاست و پدرش میخواد که اونو از بین ببره جولیا فرار میکنه و با دوستش زندگی میکنه که اسم دوستش هست سولی با اون هم خونه ای میشه بعد برای کار وارد کمپانی بیگ هیت میشه و مشغول به کار میشه و مشهورترین میکاپ آرتیست زن شناخته میشه تو کره که جونگ کوک تو نگاه اول عاشقش میشه…
دختره کنجکاوی که بدون اجازه وارد یک قصر میشه ، اما از این موضوع خبر نداره که خون آشامی سرد و مغرور اونجا زندگی میکنه...بنظرتون بعدش چه اتفاقی میفته ؟ شرایط آپ : دوشنبه و جمعه هر هفته ^^اولین فیکه خیلی هیجان دارم امیدوارم خوشتون بیاد ؛)…
زندگی دوباره ...!پارک شین هه مترجم فراری ارتش برای نجات وارد سازمان GNS میشه در همون حال کیم تهیونگ که تحت تعقیب اینترپل هست برای فرار وارد این سازمان میشه . پارک شین هه و تهیونگ برای کمک بهم مجبور میشن بادیگارد دختر رییس جمهور بشن .نویسنده : کارول -carol-…
𝘍𝘪𝘤𝘵𝘪𝘰𝘯 : 𝘚𝘵𝘳𝘦𝘦𝘵 𝘍𝘪𝘨𝘩𝘵𝘦𝘳(مبارز خیابانی)𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦 : 𝘚𝘮𝑢𝘵, 𝘈𝘯𝘨𝘦𝘴𝘵, 𝘔𝘺𝘴𝘵𝘦𝘳𝘪𝘰𝘶𝘴𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : 𝘤𝘩𝘢𝘯𝘣𝘢𝘦𝘬, 𝘏𝘶𝘯𝘏𝘢𝘯, 𝘝𝘬𝘰𝘰𝘬 *داستان حاوی پدیده ی تناسخه وابتدای داستان درمورد گذشته وجنگ جهانی دوم صحبت شدهخلاصه :دختری در اتاق تلفنی با پسری حرف میزندوتوجیه اش میکند که در مهمانی دیشب کنار هیچکسی نخوابیده.مردِ خانواده سریال در حال پخش را نگاه میکند وزنش کتلت سرخ میکند.نه ...خبری از این روزمره گی ها نیست!در گیر ودار آتش وگلوله ..و حمله ی ناگهانی نازی ها به لهستان ِ بیقرار یک پسر ِ آزادی خواه وپناهنده.. درگیر عشقی ناگهانی و شاید ممنوعه با یک افسرِ بالامقامِ ارتشِ دشمن میشود؛تراژدی جالبیست وقتی که آن افسر به قصد پیدا کردن سردسته ِ گروه ِ کوچک شورشی و آزادی خواه در قالب یک جوریست ِ بی حاشیه به اونزدیک میشود...¡وشاید یک درام ِ ساده اما زخمی.اولین برخوردشان در خیابان شلوغ وپر ترددِ"کِری کاوز" ِ ورشوو،وقتی که بکهیون انبوهی روزنامه در دست داشت و باید همه را میفروخت، اما انگار کسی آنجا به اخبارِ روزِ لهستانِ به استعمار رفته علاقه ای نداشت.ووقتی باناامیدی خواست ازآنجا دل بکند سایه ی بلندی رویش افتاد..…