-JEON-ROSE-

وَسَطَ زِحَامِ الْمُختَلِّينَ، لَقَد كَانَ حِضنُكَ وَ كَنَفُكَ مُلَاذي الْآمِن وَ الْوَحيدِ، لَقَد إِعْتَلَقتُ بِكَ كَمَا يَعْتَلِقُ الرَّضيعُ بِحُجرِ أُمِّه، وَ كَمَا يَهوَى الْمُنتَمِي مَأوَاهُ وَ وَطَنَهُ. وَ أَنَا الْمُتَيَتِّمةُ بِمَحياكَ البَهِيِّ، وَ بَدَنِكَ الدَّافئ حِينما تَغمُرُني فأغرَقُ بِبَحرِ الطُّمَأنِينةِ، وَ شَذَا عَبِيرِكَ وَ أَرِيجِهِ، أَنْتَ هُوَ بَطَلِي وَ أَنَا هِي الْمُخَلَّصَةُ بِإِغاثَتِكَ.احداث الرواية مقتبسة من لعبة Resident evil 4 ، سأقوم بالتعديل قليلا و اضافة بعض الاحداث بين الثنائي ليخلق جوًا اكثر كيميائية🦋.قراءة ممتعة💋.الغلاف من صنع الجميلة المبدعة: @min__chan🫧المتجر: Free cake 💕…

DivaBkht

موقع پیاده شدن موقع برداشتن کیفم دیدم اِلف کیوت هنوز خوابه اول یه شونه ای بالا انداختم و کیفم رو برداشتم ولی باز لحظه اخر سریع یه تکونش دادم و از اتوبوس بیرون اومدم. _._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.و روز بعدش که همه چی یادم اومد و رفتم پیشش بهش گفتم که من تو رو دیگه نمیشناسم و از زندگیم برو بیرون. من نمیخوام با یه سایرن دوست باشم. مینهو: سایرن؟! _: اره اون یه سایرنِ_._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.فقط یه چیزی رو میتونی بهم قول بدی؟ _: اره حتما بگو. سونگمین: به کسی چیزی نگو. _: چرا چیزی نگم؟ میتونی خیلی راحت بندازیش بیرون. و میتونی با نشون دادن گردنت اینو ثابت کنی._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.دستم رو از توی دستش بیرون کشیدم و در اتاق رو بستم و با نگاهی پر از نفرت تو چشماش نگاه کردم و گفتم: چی میخوای اینجا؟ چیکار داری؟ ها؟ چرا نمیری بیرون از زندگیم؟ هر چی به اخر جمله میرسیدم صدام بلند تر میشد. _: چرا دست از سر من و زندگیم برنمیداری؟_._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.سونگمین: من علایقم متفاوت اوناس نخندی بهما... _: نه برای چی بخندم اخه اِلف کوچولوی من؟ لباش رو جمع کرد و گفت: من شیر توت‌فرنگی دوست دارم. _: باشه چشم یه شیر توت‌فرنگی برای شما میخرم. سونگمین: مرسی. _._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._:هیچی، نمیخوام…

123e-z456

هو كل اشيائي :روايتي الجديدة ، نوع جديد😊لهوانغ هيونجين عضو فرقة ستراي كيدز💖أنا فان جديدة لهم وأتمنى تصيرو مثلي ستاي تعرفون إني اشتقت لكم كميات كبيرة مره صح😭💖وصف الرواية:البطل: هوانغ هيونجينهو أيدول من فرقة stray kids , عمره 20 سنة البطلة: مين مينسوعمرها 20 سنه ترغب في دخول الجامعة ولكنها لم تجد بعد ميولها فما التخصص الذي ستختاره!الأبطال الثانوية نتعرف عليهم خلال القصة كالعادة💖احبابي ضيفوني انستا😊 star_an_shineمصرة أخليكم تضيفوني أبغى اتعرف عليكم😹💖مين صار عندن فضول حول قصتهم؟!…

foxsismm

وضعیت: درحال آپژانر : ترسناک/اکشن/عاشقانه/جهش یافته/تخیلیکاپل: ویکوک/نامجین/یونمینخلاصه کوتاهی از داستان:جونگکوک یه دانشمند نخبست که چند ساله از این کار بیرون کشیده اما یروز یهویی پاش باز میشه به یه آزمایشگاه متروکه و چیزی که میبینه باعث میشه بخواد تمام دانشمندا رو به قتل برسونه ....…

LeenoStyles4

الفتى جيمس لينسون البالغ من عمر 18 عاما يحى حياتا تعيسه في احدى احياء مانشستر الجنوبية ، يتعرض للتنمر المستمر لأنه انطوائي ولا يحب مخالطة الاخرين ، كما انه لا مبال لكل ما يحصل حوله لأنه ما عاد يحس بشئ جراء معاناته المستمرة ، يكتشف بالصدفة وجود موهبة خارقة وتنقلب حياته رأسا على عقب . القصة بمجرد تذوقها واقعية ولكنها تميل في مجمالها الى الخيال،تاريخها يرجع الى 2016ولكنني لم اقم بنشرها . تحوي 19فصلا من اصل 20، احداث تفوق التوقعات رغم بساطتها . وها هي الان .…

h_inami

مین‌ جی‌ووک ،دانش‌آموز فقیریه که با درس خوندن موفق میشه که تو دبیرستان"ده‌هان" که برای خانواده‌های ثروتمند هست، پذیرفته بشه.هدف اصلیش؟ اینه که بتونه با درس خوندن زیاد و قبول شدن تو بهترین دانشگاه کره،از این وضعیت خارج بشه، و برای همین زیاد درس میخونه. ولی باوجود چو سونگیون، جوون ترسن پسر خانواده چو،که صاحب بزرگ‌ترین کمپانی تجاری کره هست، و از هر فرصتی برای آسیب زدن بهش استفاده میکنه، نمیتونه اونقدر اونقدر هم تمرکز داشته باشه.وون هینگسو، پسر بزرگ گروه ایلگانگ، با جی ووک مهربونه ولی اونقدر هم قابل اعتماد بنظر نمیرسه.جی‌ووک بین اون دو تا گیر افتاده... اون واقعا میتونه با این وضعیت، میتونه زندگی‌ای که میخواد رو درست کنه؟ من میخوام این مانهوا رو ادامه بدم سه چپتر اول اگه همین اسم رو سرچ کنید تو واتپد از یه رایتر دیگه بالا میاد ممنون میشه حمایت کنین #manhwa…

MariaKim_87

«خاطره فردا»فن فیکشن دبل اس 501سبک: فانتزیژانر: درام ماورایی، پریزاد، فن فیکشن، ماجرایی، عاشقانه (رومنس)، حماسی تاریخی کاراکترها: اعضای دبل اس 501، اعضای ویکس، کیم جه جونگ و ..شاید شروع داستان گیج کننده باشه و رویدادهای پیچیده ای داشته باشه اما کم کم گره این ها براتون باز میشه پس حوصله کنید.. خوندن چکیده هم برای درک شرایط داستان خوبه..چکیده: بانوی سیاه پوش، زنی هست که مردمی رو از جایی دور میکنه و تلاش میکنه اون ها رو به دروازه ای برسونه تا از خطر اژدهایی که در اون دره در کمین اون هاست رها بشن. همون جا صدای گریه فرزندش رو میشنوه و می بینه که بچه اش رو (ارتش ابلیس) قربانی میکنن.. مردمی که همراه بانوی سیاهپوش هستند کیم هیون جونگ و همسرش کیم کاملیا، کیم کیوجونگ برادر کیم کاملیا و دوستانشون هستند. اعضای دبل اس 501 در این داستان باهم به این سفر میرن. و با گذر از دروازه اون ها پا به سرزمینی میذارن که زندگی تازه ای رو براشون می سازه.. در راه اونجا با بانوی سیاهپوش آشنا می شن و بعدها متوجه میشن اون یکی از اعضای خانواده خودشون هست اما بار دیگه همه چیز از یاد همه اونها پاک میشه.. این داستان بلنده دوستان و شاید چندین فصل پیش بره. از همراهیتون خوشحال میشم.…

Savra_Gardner

همیشه مطمئن بود چشم ها اشتباه نمیکنند، تا این که دعوت شد به یک صحنه نمایش خون آلود که با هر دیالوگ و ریکت از سمت و سوی بازیگران یک قسمت از خودش رو از دست میداد؛ و چه بد که جسم مسخ شده‌اش شاهد ویرانی هرچیزی که داشت شده بودمرد همیشه فکر میکرد چشم ها اشتباه نمیکنن، البته تا قبل از اون شب، شبی که پرده از راز ها و حقیقت واژگون جزیره نفرین شده برداشته شد و ماهیت همه اون اشخاص زیر نور کورکننده‌ای عریان شد....-فقط بگو اون حرف های عاشقانه دروغ نبودن-یه نگاه بهم بنداز جونگکوکا، ببین چه آدمی ازم ساختیدروغ بگم؟ مگه قلب آدم دروغ گفتن بلده؟من با قلبم اومدم جلو و تو؛ زیر پات لهش کردی....سلاخی کردن همیشه براش اسون ترین بخش شکار بود زمانی که پوستش رو با ضرافت میکند و اعضای بدنش رو بیرون میاورد و قسمت های قابل خوردن رو تمیز میکرد و بهشون نمک میزد تا خراب نشن....-تو مهمونی هایی که میگرفت غذاهای باکیفت و با دستور پخت عجیب سرو میکرد، مردم بیخبر هم از دست پختش تعریف میکردن حتی یک قرارداد هم با یه رستوران چینی بسته بود تا براشون گوشت آهو ببره-و..-اونا گوشت آهو نبودن تهیونگژانر: انگست، جنایی، روانشناسیکاپل ها: سکرتروز آپ: شنبه ها…

dark-akuma19

سرگذشت ندیمه ترجمه من از کتاب the handmaid's tale هست.سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود، داستان سرزمین گیلیاد است جایی که پیشتر آمریکا نام گرفتته بود.گیلیاد توسط قانونگذارانی اداره میشه که زن را دارایی کشور میدانند و آنها را از هر گونه حقوق انسانی ای منع کردند.همچنین داستان در دنیایی اتفاق میفتد که با بحران محیط زیستی و نرخ تولد کودک بسیار کمی مواجه است.این داستان حول زنی رخ میدهد که به دور از خانواده خود مجبور است به عنوان ندیمه برای مردی که خود همسر دارد، کار کند.…

fuckinuall

اذا متعجبك هيج قصص بيبي من هسه توكل مابينه حيل مشاكل والله*القصه بيها بارتات 18+ و شخصياتهة مثليه*ثلاثي (هيون، مينهو، جيس)*القصه مو بالواقع، مجرد قصه خياليه للمتعه لتنسون اذا عجبتكم ادعموني، اول مره اجرب انشر! حسابي انستا @iluvminsungfucknuallIf you don't like stories like this, then leave this story, i don't want to cause problems *The story contains 18+ parts and its characters r gay(hyunjin, minho,jisung) *The story is not realistic, just a fictional story for fun Don't forget if u like the story support me im still a beginner 👉🏻👈🏻my insta acc @iluvminsungfucknuall…

fable_army

دلتون می‌خواد همه شیپ‌هایی که دوست دارید رو یک جا تو یه بوک بخونید؟ پس من این بوک رو به شما پیشنهاد می‌کنم☺کتاب جدیدم حاوی داستان‌های مختلفه و هر پارت متعلق به یک شیپ هست. از دنیای سینما و موسیقی گرفته تا رمان‌های معروف😍شیپ مورد علاقه‌تون رو برام کامنت کنید تا درباره‌اش داستان بنویسم. حتی می‌تونید ایده‌تون رو هم باهام به اشتراک بذارید.امیدوارم از خوندن این بوک لذت ببرید❤🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺〽شیپ: مولتی فندوم〽وضعیت آپ: در حال آپ〽ژانر: رمانتیک، درام، اجتماعی〽نویسنده:melorin_stylinson 🆔Instagram: _gentle.girlدیگر آثار: فن‌فیکشن‌هایبادیگارد (مولتی فندوم)امشب اشکی می‌ریزد (لری)چشم‌هایش (لری)ارباب جوان (لری)دشمن ملت(لری)دروغگوی خوب (هیدلسورث)…

Romnavn

فيمين اثنين اصحاب مقربين يدرسون بنفس الجامعة مع بعضهم البعض ولكن جيمين مصاص دماء متخفي ولم يعترف حتى الان بحقيقته لصديقه المقرب تايهيونغ خوفً من ان يكرهه و يبتعد عنه،...تايهيونغ شاب وسيم جميل طيب القلب و ذكي ايضا لديه شخصية جذابة عميقة مشهور في الجامعة و لم يصادق اي احد سوا جيمين لانه يحب الهدوء..،و جيمين شاب وسيم ايضا ذكي و رياضي رشيق مشهور ببشرته الشاحبة و اعينه ذات اللون الفريد من نوعه لانها تبدو مثل اعين القطط في الظلام ولكن حقيقته الاخرى انه مصاص دماء ومن مصاصِ الدماء الذين لا يقومون بياذاء البشر و لا يشربون دمائهم ولكن عندما تستيقظ غريزته يذهب الى الغابة و يتغذى على الدماء الحيوانية،و في يوم ما والد جيمين مات بسبب سم قاتل يعمل على قتل مصاصي الدماء و ترك وصية انه ابنه جيمين حياته ترتبط مع دماء بشرية حتى يصبح الهجين الوحيد اللي على قيد الحياة ولا يستطيع أحد قهره و ردعه وانه لا تصلح له اي دماء سوا دماء صديقه تايهيونغ لانها من سلالة الدماء النقية و جيمين يبدا في حالة الانهيار و الارتباك و يبدا اسلوبه بالتغير مع تايهيونغ و يحاول يبتعد عنه.. ولكن غريزة مصاص الدماء تزيد لديه و تقربه ناحية تايهيونغ اكثر و ايضا هناك مشاعر اصبحت تهاجم جيمين تجاه تاي ولكن هو لا يريد اذية تاي او يجعله يموت بسببه وا…

nasi_lynx

-Kooktae(BTS)-Minsung(SKZ)- کارآگاه جئون جانگکوک و کارآگاه کیم جین در پی حل پرونده قتل دکتر کیم و همسرش هستند که با فرزند آن ها " کیم تهیونگ " دانشجوی پزشکی سئول آشنا می‌شن.اما کارآگاه جئون این فرصت رو پیدا می‌کنه تا کیم تهیونگ واقعی رو بشناسه و بتونن باهم پرونده قتل پدر و مادرش رو حل کنن؟!- هان جیسونگ و لی مینهو ، هم اتاقی های خوابگاه دانشگاه که هیچ چیز غیر از دعوا و بحث باهم ندارن ، اما ممکنه ورق طور دیگه ای برگرده؟!#kooktae #kookv #minsun #lgbt #gay #bts #taekook #vkook #straykids #kill #kiss #smut ⛔…