Tu me manques♡
ویسش رو برای بار هزارم پلی کرد.با صداش بیشتر و بیشتر دلتنگ میشد.احساس میکرد تیکه از وجودش رو گم کرده.نه!در اصل همه وجودش رو....اون همه وجودش بود.اون پسر بلاخره اروم گرفت ،اما دختر رو دیوونه کرد. بدون اون نفس کشیدن سخت بود.احساس میکرد یه لخته بزرگی راه گلوشو بسته.قلبش تهی شده،اونقدری که گاهی اوقات تیر میکشه..عضلات صورتش از کار افتادن و چشمه اشکاش پرکارتر از همیشه شدن.تمام استخون های بدنش در حال متلاشی شدنند چون اون معتاد پسر بود،اره...معتادش بود.هنوز بوی خونش توی دماغش بود.چقدر صورتش با اون رنگ قرمز لعنتی قشنگ تر شده بودبا اون لبای باز از دردش، و چشمای دلتنگش..._جیمینا....من قول میدم که هرچه سریعتر پیدات کنم....من اینجا دووم نمیارم....به هر دری میزنم تا دوباره برای یک لحظم که شده ببینمت...حتی اگه شده اسمون رو به زمین گره میکنم....عنوان:♡Tu me manques.ژانر:Romance, Science Fiction,Au,RPF, Crrosover .کاپل:y/n storyوضعیت:در حال آپ…