داستانِ مُحبّت Daastan-E-Muhabbat
Some desi short stories stuck in my mind…
Some desi short stories stuck in my mind…
ما درست مثل اون اسب هاییم. به نظر می رسه آزاد و رهاییم ولی همه امون با افساری که دور گردن امون انداختن هدایت می شیم. با یه اسب دیگه همراه و همسفر می شی.مسیرهای زیادی رو پشت سر می ذارید و فکر می کنی همه ی دشت های دنیا منتظر شنیدن صدای پاهای شماهستند ولی یه روز سرنوشت افسار تو رو محکم می کشه. مجبور می شی بایستی و دورشدن اسبی که فکر می کردی تا آخر راه کنارته رو ببینی. یه روزی می شی اون اسب علیلی که دیگه به درد زندگی نمی خوره و باید با تیر خلاص بشی. ما درست مثل اون اسب هاییم و باور کنی یا نه همه ی اسب های این دنیا تنهان.*********کاپل ها: ویکوک و سوپژانر: رمنس زمان آپ: پنج شنبه [cover by Gazelle - @uglyndepressed]…
+بنظرت دختره یا پسربه سختی نگاهش و از اون چهره دلنشین گرفت درحالی که کنار جیمین می نشست گفت: نمیدونم...جیمین لب گزید و اروم دستش و به سمت پایین تنه اون موجود برد با لمس بر امدگی بین پاش با ترس و هیجان دستش و عقب کشید و رو به نگاه منتظر کوک با چشمای گشاد شده تند تند لب زد:فاااک اون پسره پسره کوک اون پسره واقعا پسره؟ جونگکوک ناخودآگاه گفت: لعنت..! برای پسر بودن زیادی خوشگله..! ༺༻ ༺༻ ༺༻༺༻کاپل اصلی:کوکوی کاپل فرعی:؟ژانر:فانتزی-کمدی-سفر در زمان-تاریخی-رومنس…
جان و ییبو توی سفر جادهای راه رو گم میکنن و توی مسیر یک رستوران پیدا میکنن که....genre:Thriller,criminal,romancecouple:yizhan(LSFY)…
(مكتملة)هل يمكن أن يكون الحب قويًا بما يكفي لاختراق الوقت ؟ الفتاة التي لم تحب أبدا والرجل الذي امتلك كل الحب ...تخيل لو عدت ٢٣٠ عامًا في الزمن إلى الجنة الخضراء (سويسرا) فقط لمقابلة نصفك الأخر .…
سبع اصدقاء يعيشون مع بعضهم بسبب عدم اهتمام عائلتهم بهم و سفرهم لبلاد اخري فعائلتهم جميعهم اصدقاءورغم حزنهم لاكن صداقتهم و علاقتهم ببعض ستكون هي المنقذ لهم في الحياه♡…
حرب النينجا الرابعة العظمى انتهت بانتصار اوزوماكي ناروتو و اوتشيها ساسكي على اوتسوتسوكي كاغويا، وبعدها حصل قتال الأخوة الذي اسفر عن فقدان كل منهما ليده... وقع ناروتو في حب هيناتا و تزوجا لكن ماذا عن ساسكي و ساكرا؟ ما هي قصتهما؟ سنعرف ذلك قريباً في رواية مصيري...انتظروني♥️…
" كيفَ للعلاقة أن تتحولَ للأسوء بعدَ وقوعِ طرفيها فيِ الحُب ؟ " " لأنها كانت علاقه زوجيه ثُلاثيه! "…
الموت لا يلغي وجود الشخص من حياتك ابدا ومهما حاولت ابعاده عن طريقك ، فهو يجد طريقه لك…
قصة تحكي عن ناروتو عندما تم رفضه من قبل ساسكي وتغير حياة ناروتو.Yaoi…
كُنت الإسِتِثْنـَاء .. لا أَحَدَ يَفْهَمُنِـي .. ، عَكسي أنَـا التِي تَفْهَمُهم جَمِيعًا كـَأنّني أقـرَأُ دَاخِلَهُم ، أفْكَارهُم ، مَكنُونَاتِهم الرُوحِية . كُنتُ وحِـيدة رُغم وجُودِ الجَمِيع حَولي .. وحِيدة رُغم أصدِقائي . وحِيدة رُغم كلِ شيء .. كُنـتُ كـ مَقْهَـى فَـارِغ يَغُـصُّ بِـالـغَائِبّين ..و لازِلـت .. لٰكِنني فَجـأة .. وقعـتُ .. فـ تَركيز واحِد فِي مَلامحه كلَّفنيِ كُل هَذا الشُّرود في حَياتي .. _ إيڤالين…
حاكم العالم السفلي خلال إحدى سفرته إلى ايطاليا أقام تلك الليلة في إحدى الفنادق لتقوم القاتلة المتسلسله الملقبة بالظلام الموضوع على رأسها ملايين الدورات بمحاولة اغتياله لاكنها تفشل و يقعان في الحب من اول نظره…
فيه اثنين زوجين اب طريق سفر فجاء البنت تبي تروح ال دورة المياه وهنا المصيبه....…
"This is your fiancé and his family. I thought you knew they were coming?" Knew they were coming? I didn't even know I was engaged, I'm sixteen! Aqsa must escape a child marriage in Kashmir that her abusive father and confused, vulnerable mother had kept from her almost her whole life. It seems that even after a life of struggle, love and friendship are still possible. But she is only one girl. Soon she finds that she has the chance to change not only her life, but the life of every unprivileged girl in Pakistan. But is this her destiny, will she ever know what her destiny is? Take the risk, and she may lose it all. ~ A story of courage and perseverance ~ -ALL IN ENGLISH-…
"من قال أن السفر في الزمن غير ممكن؟""يونجي قال.""قمامة يونجي؟"♡ عندما يُريد ثلاثة شباب ضائعيِن الرجوع لبيِئتهم الأصلية.بانغتانمُكتملة بِنهاية مَفتوحَةكُوميدي…
"-امى هل سيصبح لدى اجنحه =فقط تمنى يا صغيرتى " -يجب ان تموت كچايا "-من هى كچايا=يقولوا انها اسطوره لكن لا احد يعلم ماذا تمتلك من قوى لكن الذى نعرفه ان لديها اجنحه اخذت من النعيم قطعه لكن ان نظرت لهم فأنت ستهلك و سترى الجحيم -ياللهول انها مخيفه "انها كعذاب النعيم "الابطال -كچايا -كيم تايهيونغ…
زومبي , غموض , اكشن ، مغامرة ، خيال تبدأ القصة حين ذهبت البطلة في سفرة لخارج بلادها لينتشر خبر انتشار وباء رُبما سمعتم عن وباء الزومبي وهي جثة متحركة استعادت نشاطها بعد زوال تأثير البرودة ومن هنا تبدأ قصة ابطالنا…
اسمك:فتاه جميله، تبلغ 19 من عمرها، طولها متوسط، شعرها داكن السواد، بيضاء، خجوله، لطيفه، مرحه،منحرفه لكنها لا تظهر هذا(يعني بس تفكيرها منحرف) ، يقولون عنها كئيبه، لهذا تحاول انت تصبح فتاه سيئة، و تجعل شخصيتها قوية، لكنها مهما حاولت لا تنجح.جونغكوك:فتى وسيم، طويل،عمره 23، صوته جميل جدا، ماهر في الرقص، مرح، لطيف، منحرف، (يعني باختصار هو جونغكوك نفسه )_(واخيرا التقيت بك) ، (لا، بل تقصدين التقينا) باقي الشخصيات سوف نتعرف عليها من الرواية ♥️كل الرواية من مزج الخيال لا اقصد اهانة لاحد الايدولز ❤️احب كتابة القصص منذ كنت في الخامسة ✨وتركتها لمده ثلاث سنين والان سوف اجرب ان اكتب رواية اتمنى ان تعجبكم ✨ان وجد أخطاء املائية تجاهلها✨ولأن لنبدأ ✨🙏🏻…
روايه لنواف العابد🤍🤍اللي مايحب روايات اللاعبين او اللي فيها رومنسيه لا يجي ويسولف عند راسي تقدر تطلع من القصه بدون ما تقراها 🤍…
وضعیت: درحال آپ..𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫; 𝐉𝐞𝐨𝐧 𝐋𝐮𝐤𝐚𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞; 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤,, 𝐒𝐮𝐛 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞; 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞; 𝐅𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲, 𝐌𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐒𝐦𝐮𝐭تهیونگ برادر بزرگتر ولی ناتنی جونگکوکه و علاقه خاصی بهش داره و برای آسیب نزدن بهش احساساتشرو برای مدتی پنهان میکنه،، اون دوتا به دلیل سفر کاری خانوادشون به شهر کوچیکی که عموی کوچیکترشون زندگی میکرد رفتن و برای تابستون اونجا موندن کی میدونه چه اتفاقهای عجیب و مرموزی قراره تو اون شهر کوچیک بیفتهآیا تهیونگ بالاخره حسش رو نسبت به جونگکوک میگه؟!آیا جونگکوک هم علاقه خاصی نسبت به تهیونگ داره؟!کی میدونه؟..…