المُطارد
هناك ..من بين الظلام كنت استطيع رؤيته!عيناه الحمراء المخيفه تلمعان بشكل غير بشري..انه قادم..لكي يحقق عدالته المزعومه!!…
_ بقیه هرچی میخوان میتونند صدام بزنند... سنگدل، بی رحم، هوسران... ولی حتی منم خط قرمزایی دارم و همون خط قرمز لعنتی، اجازه نمیده برای داشتنش تلاش کنم... میتونم دوست داشته باشمش... ولی نمیتونم داشته باشمش...یه تهجین استوری دیگه😉❤️…
"پیتل"بزرگترین مدرسه ناشناخته جهان..☆لویی یه جایی دور افتاده بهوش میاد و میفهمه حافظشو از دست داده..اون دانش آموز یکی از مدارس ماورالطبیعی جهانه که هری استایلز مدیر اونجاست..لویی هیچکس رو به یاد نمیاره تا اینکه اولین روز با دیدن هری یه اتفاقی براش میفته.. چه گذشته ای واقعا بین اون دو نفر بوده؟☆ژانر|تخیلی و ماورالطبیعی⚠️کل داستان از قبل برنامه ریزی شده و قراره پایان داشته باشه میتونین بدون نگرانی بخونین:)))…
یونگیکاش هیچ وقت پیشش واینمیستادم.....کاش دلم برات نمیسوخت...کاش نمیذاشتم زنده بمونی....*کاش میتونستم مهربون نباشم*داستان زندگی قرار خیلی بدتر از چیزی باشه که فکرشو میکنی پس اگه تحمل نداری اصلا سمت این استوری نیا.#vkookgi#teagikook#teakookgi#hopemin#teakook#vkook#namjin#smart#bts#تجاوز#خشن#مازوخیسم#درام…
مقدمه:اگه کتاب زندگی جلوتون باز باشه چی مینویسین؟اتفاق های قشنگ؟موفقیت؟زندگی شاد؟جونگکوک هم نوشت..از گذشته ، حال و آینده اشاما حتی اگه خودت سرنوشت خودت رو رقم بزنی بازم همه چی قشنگ نیست..جونگکوک نمیتونست بخاطر تهیونگ خودخواه باشه..پس داستانش رو عوض کرد../_/_/_/_/_/_/چکیده ای از کتابِ جونگکوک:+این قانون طبیعته نه؟اینکه وقتی مطمئن میشیم یه نفر دوسمون داره اذیتش میکنیم..هرکاری میکنیم تا بهش بفهمونیم چقدر انتخابش اشتباه بوده.همیشه ترک میکنیم و شکسته های قلب بقیرو نمیبینیم... _نمیتونی منو قضاوت کنی..من مایل ها با همون خورده شکسته های تو پام راه رفتم.همیشه اونی که ترک میشه بیشترین اسیب رو نمیبینهمیدونی برام چقدر سخته بخوام دوباره از دستت بدم؟اما اینبار دلیلش خودتی..چون منو نمیخوایدوستم نداری.. +دوست دارم 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄: 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯/𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤𝐆𝐄𝐍𝐑𝐄: 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭-𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜-𝐬𝐦𝐮𝐭…
" أَنا أحببَتهُ كوطنٍ مَنحتهُ إنْتِمائي .. لكِن هوَ فَقطْ رَحلَ ليترُكَني ضائِعاً دونَ وَطنٍ أنتمي إليه "…
صدای آشنایی داخل گوشهاش پیچید و گریه بیصداش به ضجه های بلند تبدیل شد. دستهای بیرمقش رو روی صورتش گذاشت و چهره زخمیش رو پشتش پنهان کرد. تهیونگ از درد میترسید، از زنده موندن میترسید، میترسید از اتاق منزجرکننده بیمارستان خارج بشه و تمام زندگیش به یکباره جلوش فرو بریزه. سرش داخل آغوش گرمی فرو رفت. عطر بلوشنل داخل بینیش پیچید. چنگی به کت زمستونی مرد زد و هقهقهاش با قدرت بیشتری آزاد شدن. "چیزی نیست گل وحشی، من اینجام"…
بیاید اینجا امروز میخوام براتون یک داستان تعریف کنم. داستان پسری که جنون داشت، جنون سرعت. پسری که لقبش گاو وحشی بود و البته باید بگم کاملا متضاد با ظاهر معصوم و دوست داشتنیش. و همه چی از همین جنون سرعت و یک مسابقه خیابونی شروع شد.روز های آپ: شنبه و چهارشنبه…
جیمینو یادتونه؟ پارک جیمین. همون آیدلی که یکهویی افتاد توی یک فنفیکشن و با بدبختی از اون نجات پیدا کرد.ولی حالا.. چی میشه اگه اون نویسنده بخواد یک داستان جدید بنویسه و به کاراکتر نیاز داشته باشه؟اونم نه یکی.. هفتا!!!!«ایندفعه خودت نزاییدی.. ولی گاوت زایید..»«اگه اونایی که توی این فیکشن هستن هنوز وجود داشته باشن و همزمان ما اینجا باشیم...»*«بدبخت شدیم»*ژانر: کمدی، فلاف، فانتزیبه قلم: اقیانوس…
سوفیا" نام و داستان زندگی دختریه که افسردگیش تمام لحظات زندگیش رو در بر گرفتهاما یه مرد میتونه معادلات آدمو بهم بریزه؟مثلا جای زخمات رو بفهمه و دقیقا جوری پانسمانش کنه که دیگه خودِ قبلیتو یادت نیاد.2020 - Completed…
🥀𝑰 𝑴𝒊𝒔𝒔 𝒀𝒐𝒖🥀قول میدی برگردی؟: قول میدم برگردم. میتونم به قولت اعتماد کنم؟: تو تنها کسی هستی که وقتی بهش قول میدم، تمام تلاشم رو میکنم تا بهش عمل کنم. _________________وقتی دلم برات تنگ میشه، روبهروی گلهایی که برام خریدی، میایستم. باید جای من باشی تا بدونی چقدر دلتنگی به قلبم فشار میاره. این گلهارو تو لمس کردی، تو زیباشون کردی، پس میتونه کمی دلتنگیم رو رفع کنه.هر لحظه دلتنگتم، حتی وقتی کنارمی احساس دلتنگی میکنم... یک روزی میاد این دلتنگیها به آخر برسه و قلب بیچاره من آرومتر بشه؟_________________نام فیک: دلم برات تنگ شدهتعداد پارتها: مشخص نیستنوبت آپ: دوشنبههاژانر: عاشقانه، پلیسی، کمی غمگینتایپ: ورس…
چقدر ساده بود...فکر میکرد دوسش داره ولی...همش الکی بود یعنی توی این چهار سال همش بازیچه دست اون دوتا شده بود؟اینقدر بی ارزش بود؟کاپل: ویمینکوکژانر: امگاورس_عاشقانه_تریسام_غمگین_هپیاند_آمپرگ؟روز آپ: پنجشنبهامیدوارم خوشتون بیاد💜به بقیه ی بوک هاهم سر بزنید❤️…
تئودور فرانکو [ تهیونگ کیم ] گنگستر برزیلی که به دستور پدرخوانده مارکو ریاستِ منطقهی خاندان فرانکو رو به عهده داره، اما چه اتفاقی قراره بیافته اگه دشمن خونی فرانکوها یعنی خاندان وارلا با استفاده کردن از پسری عیاش و بیبندوبار، یعنی جئون جونگکوک سعی بر نفوذ کردن در منطقه فرانکوها رو داشته باشن؟[ کد خطرناک رِدرام برعکس شدهی کلمه Murder به معنای قتله، خاندان فرانکو زمانی از این کد استفاده میکنن که خطری در کمین باشه و یا قصد جون کسی رو داشته باشن. ]اسم: رِدرامکاپلها: کوکوی، هوپمینژانر: گنگستا، فیک چت، رمنس، اسماتآپ تایم: دوشنبهها و پنجشنبههانویسنده: هلن…
مَاذَا تَفعل لو ان احد عزيزٌ عَليك قُتل امَام عِنيك ولكنك غير قادر علي فِعل شئ انتَ فقط لا تقوي علي فعل شئ وحينما تقرر الانتقام يقف امامك شخصاً اخر تحبه ،بالواقع حياتي كانت وردية ولكنها اصبحت سوداء بثانية حتي إني لم استوعب الأمر نهائياً الا بعد فوات الأوان لقد اضعت حياتي والأشخاص الذين يحبوني اصبحوا يمقتونني لم اجد نفسي الا بحبل المشنقة انا فقط كنت اريد عيش حياه عادية مثل باقي الفتيات . 💥<<<<<<<<<<<< 💥kim taehyung .💥lem jiyeon .بَدَات 14/10/2032 اِنْتَهَت .....كل الحقوق محفوظة لي ولا اسمح بالسرقة او الاقتباس.…
_بغلم کن.. التماست میکنم.. بغلم کن.. بهم.. بهم بگو که تنهام نمیزاری.. بهم بگو دوستم داری.. من نمیتونم.. بدون تو نمیتونم.. خودتو ازم نگیر.. جونمو ازم نگیر لیام..+ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم زین.. سعی کن باهاش کنار بیای..…
°• میتونم بغلتو بدزدم؟!°•کاپل : چانسو | چانکای | هونهان°•ژانر : درام | اسمات | معمایی و رازآلود °•خلاصه :تصمیمشو گرفته بود..نمیخواست ترک کنه..به قرص های طمع اعتیاد پیدا کرده بودمیخواست از مهره های جفت شیشش استفاده کنه ولی خبر نداشت لیزرهای آبیرنگ کینه پیشونیشو هدف گرفته نمیدونست مخلوط یخ های خونی و شراب شهوت رگ های زندگیشو میبنده عجول بود..برای همین صبر نکرد و تتوی هرزگی رو روی لب هاش حک کرد...…
_قبلا جایی دیدمت؟…
سلام به همگی❤this is a bl story, let's enjoy it.All the characters are created by myself.The rules of my world are imaginary and not everything is supposed to go according to reality.I hope you like it.love you all.pariaاین داستان بی ال هست.تمام کاراکترها ساخته و پرداختهی ذهن من هستن و تو دنیای واقعی وجود ندارن. اکثر قوانین ساختگی هستن و ممکنه یه سری چیزها طبق واقعیت پیش نره. امیدوارم بتونیم کنار هم از این داستان لذت ببریم و ازش خوشتون بیاد.لاو یو عالپریا…
🦋☽ زیبــای وحشـی⛮ کاپـل: چانبــک⛮ ژانــر: عاشـقانه، تاریـخی، امپـرگ، امگـاورس، اسـمات⛮ نویسـنده: السـا و بری⛮ ادیتور و بازنویس: السـابیون بکهیون، امگای زیبایی که به دستور امپراطور مجبور به ازدواج با اون آلفای روانی میشه.پارک چانیول، امپراطور پایتخت با بیماری روانی سختی از دوران کودکی خودش دست و پنجه نرم میکنه و حالا به خواسته پدرش تصمیم میگیره فرزند وزیر بیون رو به همسری خودش دربیاره. اما آیا این تصمیم میتونه آینده هردوی اونها رو نجات بده؟ یا سرنوشت چیزی دردناکتر براشون رقم زده؟…