Part 4

Background color
Font
Font size
Line height

بعد از صرف شام تهیونگ جیمین و جونکوک جلوی تلویزیون روی کاناپه نشسته بودن و فیلم تماشا میکردن

جیمین وسط توی بغل تهیونگ لش کرده بود و پاهاشو روی پاهای کوک گذاشته بود و غرق تماشای فیلم بودن
صبح تعطیل بود پس تصمیم گرفتن تهیونگ به خونه جیمین و کوک بره و امشبو پیش هم باشن و مست کنن

جیمین همینطور که پاپکرن هارو می‌جویید به مردِ نقش اصلی اشاره کرد و با حرص گفت

_ مرتیکه‌ی لاشی چطور دلت اومد با دوست صمیمی دوست دخترت بریزی رو هم؟ مادرفاکر هنوز ادعای دوست داشتنم میکنه

جونکوک بیصدا آب دهنشو قورت داد و به تهیونگ که با ترس بهش خیره شده بود نگاه کرد
صداشو صاف و به جیمین نگاه کرد

_میگم بیبی...

جیمین کمی از سوجو نوشید و جوابشو داد

+ هوم

_اگه...اگه...یه روز....بهت خیانت کنم چیکار میکنی؟

جیمین با چشمای از حدقه بیرون زده نشست و به کوک نگاه کرد

+کوک؟! تو چطور جرعت می‌کنی؟

_عزیزم این فقط یه مثاله!

-از همچین مثالای مزخرفی خوشم نمیاد،من حتی نمیخوام به اون روز فک کنم!

جونکوک که نمی‌خواست جیمینو ناراحت کنه اونو توی بغلش کشید و گفت
_ باشه عزیزم ببخشید...
.
.
.
.
.
الان تقریبا ساعتای 1 شب بود و هرسه مست و پاتیل بودن
8 تا شیشه سوجو رو تموم کرده بودن!
جیمین روی پاهای کوک نشسته و دستاشو دور گردنش حلقه کرده بود و عاشقانه و با ولع  لباهای همو می‌خوردن

تهیونگ با چشمای خمار به اون دو نگاه کرد و لیسی به لبش زد

لباشو جلو داد و با لحن بچگونه ای گفت

× یاااا...انصاف نیست منم بوس می‌خوام

از هم جدا شدن و نفس نفس میزدن
جیمین با چشمای نیمه باز و لبای سرخ به تهیونگ نگاه کرد

از روی پای کوک بلند شد و تلو تلو خوران سمت ته رفت

یه وری روی پاهای ته نشست و دستاشو دور گردنش حلقه کرد و با لحن کشداری گفت

+ نگران نباش ته تهههه...هیع...خودم بوست میکنمممم

تهیونگ لبخند گشادی زد یه دستشو دور کمر جیم و دستِ دیگشو پشت گردنش گذاشت و لبای تشنشو به لبای جیمین چسپوند

گرگش زوزه ای از سرخوشحالی کشید بلاخره تونسته بود به آرزوش برسه و لبای امگای گیلاسی رو مزه کنه

هر دو غرق بوسه بودن و هیچی حالیشون نبود
از اونور جونکوک با لبخندی شُل و چشمای نیمه باز به دوتا دوست‌پسرش که غرق بوسه ی فرانسوی بودن خیره شده بود

از اولم میدونست تهیونگ یه حسایی به جیمین داره ولی چیزی نگفته بود
پیش خودش فکر کرد که چقد بهم میان...
کاش همیشه همینجوری کنار هم بودن یعنی روزی می‌اومد که هردوشونو باهم داشته باشه؟

این خودخواهی محض بود...
ولی برای جونکوکی که دیوانه وار عاشق دو‌ پسر روبروش بود اهمیت نداشت...
درواقع هیچی اهمیت نداشت...

درسته اون با یه آلفا وارد یه عشق ممنوعه شده بود و به جیمین خیانت کرده بود...
ولی نمیتونست بیخیالشون بشه...بیخیال هیچ کدوم...

وقتی از هم جدا شدن جیمین سرشو روی شونه تهیونگ گذاشت و بخواب رفت
تهیونگ هم که فاصله کمی تا خوابیدن داشت خمیازه ای کشید و به دور و بر نگاه کرد

کوک هم نگاهی به دور و بر کرد وقتی اطرافو آنالیز کرد بلند شد و روبه ته گفت
_ بیا بریم اتاق منو جیمین

جیمینو براید استایل بغل کرد و همراه ته به اتاق رفتن
تهکوک دو طرف تخت خوابیدن و امگارو وسط گذاشتن و سرشونو توی گردنش بردن و چند دقیقه بعد همراه با بو کشیدن رایحه شکوفه گیلاس امگا به خواب رفتن🍒
.
.
.

.
.
صبح

هرسه با سردرد پشت میز نشسته بودن و مشغول صبحانه خوردن بودن
جیمین و تهیونگ از خجالتِ کاری که کرده بودن حتی نمیتونستن سرشونو بالا بگیرن

از موقعی که بیدار شده بودن نیم ساعت می‌گذشت و توی این نیم ساعت جیمین هزار بار خودشو لعنت کرده بود که چرا وقتی ظرفیتش کمه اینقدر نوشیده و همچین کار احمقانه ای انجام داده...

جونکوک انگار که چیزی یادش اومده باشه سرشو بالا آورد و ی تای ابروشو بالا انداخت و به میز خیره شد
ولی یه دفعه با چهره ی که دست کمی از آدمای سکته ای نداشت با داد گفت

_ صبر کردن ببینم!

ته و جیم توی جاشون پریدن و با تعجب به کوک نگاه کردن
کوک نگاهشو بین ویمین چرخوند و گفت

_ شما...شما دیشب همو بوسیدن!

جیمین کپ کرده از شدت خجالت نمیتونست تکون بخوره

+ چ...چی؟ نه..نه داری اشتباه میکنی

× آ..آره راست میگه همچین چیزی نیست

_ یاااا دروغ نگین خودم دیدنتون،الان یادم اومد!

× من که یادم نمیاد!

+منم همینطور!

کوک نگاه دیگه ای به تهیونگ و جیمین که سرخ شده بودن انداخت و با نیشخند سری تکون داد

تهیونگ روی کاناپه نشسته بود و با گوشیش ور میرفت
جونگکوک کنارش دراز کشید و سرشو روی پای ته گذاشت
ته لبخندی زد گوشی رو کنار گذاشت و دستشو داخل موهای بلند کوک برد

جیمین هم بعد از چند دقیقه اومد و کنار ته نشست و نگاهی به کوک انداخت
شاید فک کنین جیمین به رفتار های صمیمی تهکوک شَک یا حسودی می‌کنه
ولی اصن اینطوری نبود! اونا همیشه همینقدر باهم صمیمی بودن و از اونجایی که هر دو آلفا بودن هیچ شکی نبود
ولی جیمین نمیدونست همه ی اون لمس‌ها،نگاه‌ها و پچ پچ کردنا از روی عشقه نه از روی دوستی :)

تهیونگ بلند شد و سمت آشپزخونه رفت تا آب بخوره
کوک نگاهی به جیمین که غرق تماشا کردن سریال بود انداخت و از فرصت سواستفاده کرد

_ میرم آب بخورم

جیمین با حواس پرتی هومی گفت و دوباره غرق فیلم دیدن  شد...جونکوک سریع بلند شد و سمتِ آشپزخونه پا تند کرد
وارد آشپزخونه شد و ته رو دید که لیوانو سرجاش گذاشت و سمتش برگشت

ته با دیدن کوک که دست به سینه جلوش وایستاده بود گفت

× چیزی شده؟

_ تو دوست پسر منو بوسیدی!

تهیونگ دسپاچه گفت

× یاااا داری اشتباه میکنی!

جونکوک همینطور که به ته نزدیک میشد گفت

_ بیبی تو نباید دروغ بگی!

× هوفففف باشه بابا ولی باور کن دست خودم نبود!

_ اشکال نداره عزیزم...ولی میدونی که باید جریان کنی!

× ولی جیمین اینجاست!

_ این فقط یه بوسست! دلم برای لبات تنگ شده...

× کوک نم...

تهیونگ خواست حرفی بزنه که جونکوک به یخچال چسپوندش و به لباش حمله کرد و تهیونگ هم کاری جز همکاری نمیتونست کنه

دروغ چرا اونم دلش برای لبای آلفا تنگ شده بود

بعد چند دقیقه از هم جدا شدن و رفتن پیش جیمین
( پدرسگای مادر فاکرِ گوزو )

.
.
.
.
.
.
صبح روز بعد

بعد از چند ساعتِ طاقت فرسا بلاخره عکس برداریش تموم شد و با ذوق مشغول جمع کردن وسایلش شد و تصمیم گرفت به شرکت بره و تهکوک رو ببینه

خواست ماشین رو جلوی شرکت پارک کنه ولی وقتی خبرنگارارو دید پشیمون شد
و تصمیم گرفت از درِ پشتی بره

ماشینو پشت ساختمان پارک کرد و از ماشین پیاده شد
نگهبان با دیدن جیمین تعظیمی کرد و در براش باز کرد
جیمین هم تعظیمِ کوتاهی کرد و با لبخند وارد حیاط شد

درِ گاراژِ ماشین تهکوک باز بود
خواست جلو بره ولی تهکوک اومدن توی گاراژ و سمت ماشین ته رفتن

لبخندش پررنگ تر شد خواست جلوتر بره ولی با چیزی دیدن دلش هِری پایین ریخت....

های چطورین :)
می‌خوام یه فیک سون سام بنویسم نظرتون چیه؟😂
امگاورس باشه یا عادی؟
حتما جواب بدین
امیدوارم خوشتون بیاد
ووت و کامنت یادتون نره بوسسسس 🫂✨💜


You are reading the story above: TeenFic.Net